فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

دختر کوچولوی من

مروارید کوچولوی فروزان

  چند وقته م نتظرم فروزان جونی دندون دربیاره تا اینکه امروز یعنی 4 آبان، 9 ماه و 9 روزگی فروزان جونی دیدم به اندازه سرسوزن دندونای فروزان اومده بیرون.........هورا ااااااااااااااااااااااااااااا   هورااااااااااااااااااااا   فروزان داره دندون در میاره!!!!!!                                                        اولین مرواردت مبارکت باشه عزیزم &nb...
4 آبان 1393

فروزان توی این نه ماه........عکسهایی که تا حالا ندیدید!!!!!!!

       عشق کوچولوی من توی ماه اول زندگیش            فروزان وقتی قنداق شد       فروزان و ابروهای سرمه ای!!!                       قربون پنجه های تیزت     عزیز دل مامان توی دو ماهگی                       نینی لای لای     دختر کوچولوی سه ماهه من        &n...
30 مهر 1393

9 ماه مادری

دختر نازنینم، فروزانم، 9 ماه توی وجودم رشد کردی و منم عاشقی کردم و عشقت رو توی وجودم پروروندم. کلی واسه دیدنت انتظار کشیدم و کلی واسه داشتنت خدا رو شکر کردم. و حالا 9 ماهه کنارمی. صبحم با تو آغاز میشه و لبخندت منو تا خود خدا میرسونه. روزم با تو تموم میشه و صدای نفس کشیدنت آرومم میکنه. عطر تنت منو سرمست از داشتنت میکنه. 9 ماهه به خاطر تو از خواسته هام گذشتم و چقدر شیرین بود.  وقتی با وجود دیگران دنبال مامان میگردی، با غرور تو رو به آغوش کشیدم و چقدر به آغوش کشیدنتو دوست دارم. تو با صدای من آرومی و من با صدای تو. تو با لبخند من میخندی و من با لبخند تو. تو همه دنیای منی و من سرمست دنیای تو. برای من بمون تا ...
29 مهر 1393

نه ماهگی عسلم

   دختر مامان که از ماه قبل چهاردست وپا رفتنو شروع کرده حسابی حسابی واسه خودش همه جا رو میگرده و البته کنجکاویهاش باعث شده با سرک کشیدن به همه جا، دنیای خونه رو کشف کنه!!!!! با سر انگشت اشاره (به قول فاطمه جون مامان محیا ) به کشف دنیای اطرافش میره. انگشتشو میاره جلو و اول یه اشاره کوتاه به چیزی که بخواد میزنه بعد میگیره تو مشتش و بعد دهانش.......... و یه جاهایی این کشف کردنها براش خطرناکه. اونقده بازیگوش شده که پوشک کردن و لباس پوشیدن و خوابوندش خیلی سخت شده.... "بابا، ماما، مااااااااااام، مممم، اببببب، هوووووووووم،دد" رو خیلی میگه. گاهی وقتی میخواد به چیزی دست بزنه اول یه نگاهی به ما میندازه.....فکر کنم اج...
28 مهر 1393

پاییز.....

فروزانم، اولین بهار و تابستون عمرت تموم شد و حالا اولین پاییز عمرت از راه رسید. با اومدن هوای سرد و خشک شدن برگهای درخت حیاط، اومدن پاییز خودشو نشون داده.... این اولین باره که برگهای رنگی درختها رو میبینی....پاییز هزار رنگ. اولین پاییز.....میبینی پاییز چقده زیباست دخترم. ماه ها میان و میرن و فقط برای من و تو یه قاب عکس میمونه و خاطرات همون قاب عکس. صدای باد و خش خش برگهای پاییزی و غروب زود هنگام روزها برای ما تکرار میشه و باز هم تکرار خواهد شد. مهم نیست چند تا پاییز رو حس میکنی. مهم اینه که توی همه روزهای عمرت شاد باشی و بقیه هم از بودن در کنارت شاد باشن. توی غروبهایی که خیلیها میگن دلمون میگیره دلت نگیره و دلهای دیگران ...
21 مهر 1393

دریا..........

                                                                  فروزان خانم امسال تابستون، شهریور ماه، اولین بار یه سفر کوچولو به دریا داشت. سفر فروزان به روایت تصویر!!!!!!              شروع سفر با خوشحالی فروزان   یه توقف کوتاه واسه خوردن چای ...
8 مهر 1393

عزیزمامان 8 ماهه شده

دخملی مامان داره از کوچولویی خارج میشه و رفتارهاش مثه آدم بزرگا میشه. از نحوه خوابیدن گرفته تا حتی رفتارهاش.......... فروزان گلی آخرای این ماه چهاردست و پا رفتنو شروع کرد.. بدون اینکه به طور جدی سینه خیز بره. توی حرف زدناش"ما، مممممم، با، باب، بببب" رو میتونی بشنوی. بیشتر وقتها "هومممممممممممم" رو زمانی میگه که خوابش میاد . و " ههههههههههه" رو زمان ذوق کردناش میگه....وقتی از چیزی خوشش میاد کلی سروصدا میکنه. یه روز توی فروشگاه بودیم که یهو دیدم داره ذوق میکه و "هه هه هه " میگه ، تا سرمو برگردوندم دیدم غرفه اسباب بازیهاست و با دیدن اونا کلی ذوق میکنه.........برام خیلی عجیب بود که غرفه ظروف...
25 شهريور 1393

اندر احوالات فروزان گلی 8

فروزان خانم نازنازیه...... همش به فکر بازیه وووووووو اسباب بازیهای رنگارنگ خیلی وقتها جواب نمیده و وسایل خونه جذابتره برای فروزان گلابتونی                          و باز هم بطری!!!!!                                و شکلاتهای رنگارنگ.........                      ...
25 شهريور 1393

اندر احوالات فروزان گلی 7

                    فروزان خانم ما اهل سینه خیز رفتن نبود تا اینکه حدود 20 روزی میشه تصمیم گرفته تنبلی رو کنار بذاره و یه تکونی به خودش بده                                                هنوزم سینه خیز رفتنو دوست نداره... بیشتر دور خودش میچرخه و غلت میزنه... البته هرازگاهی یه سینه خیزی میره.. بیشتر برای بدست آوردن چیزی ...
23 شهريور 1393