فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

دختر کوچولوی من

دختر، مادری!!!!

دخترگلم، از داشتنت به خودم میبالم و چقدر خوشحالم که هستی. از اینکه دختری همیشه سر ذوقم.... شاید خواهر نداشتمو در تو جستجو میکنم.... یه هم صحبت آشنا...... اما نه..... من خود دخترم بودنتو دوست دارم.   دختر مهربون من که وقتی مامانی از چیزی ناراحته اینقده دورم میچرخی و به زبون خودت حرف میزنی که تا خنده ام رو نبینی نمیخندی.....قربون احساس پاکت برم قشنگم.   فرشته زیبای من، ناب ترین لحظه ها واسه من و توئه..... وقتی توی آغوشمی و نگاهت با نگاهم گره میخوره دلم از عشق پاکت میلرزه.. این یه احساس آشناست واسه من.   دختر کوچولوی من، وقتی سه تایی دستامون دور هم میپیچه خوشبختی رو نفس میکشم. چقده بودنتونو دوست دارم. من چقده...
24 آذر 1393

اندر احوالات فروزان گلی 11

فروزانم مثه همه کوچولوها با شروع هفت ماهگی، غذای کمکی خوردنو شروع کرد. البته از آخرای شش ماهگی با شروع  ماه رمضون فرنی خورده بود.            حریره بادوم خورون          هفت ماهگی   از همون اول با پیش بند مشکل داشت......   آخرشم ما کوتاه میومدیم.....      بیشتر آب سیب بهش دادم. البته تابستون آب هندونه رو خیلی دوست داشت. آب هلو و هویج و پرتقال هم چند باری خورده...   از بین میوه ها سیب و موز خیلی دوست داره. تابستون کمی هلو و هندونه هم خورده.  از میوه های پاییزی خرمالو و گلابی رو دوست داره. اوایل ...
24 آذر 1393

اندر احوالات فروزان گلی 10

وقتی مامان هوس کنه فروزانو اینطوری ببینه!!!!!!!!!!!!!!!     فروزان از خنده ما و جای جدیدش متحیره و تکون نمیخوره!!   تلاش فروزان برای بیرون اومدن   داره موفق میشه.....              بلههههههههههههههه اومد بیرون   یادش به خیر اونقده کوچولو بودی که دوتای تو هم توی کیسه خوابت جا میشد ولی حالا با زحمت زیپ کیسه رو بستیم..... ...
29 آبان 1393

ده ماهگی فروزان چگونه گذشت؟؟

    فروزان خانمی ما این ماه دست به دیوار راه رفتنهاش بیشتر شد. میتونه وایسته ولی به شدت میترسه و تا میبینه به جایی وصل نیست خودشو میندازه تو بغلت یا میشینه. توی مسیر چهاردستو پا رفتنش هر چیزی جلو راهش باشه رو به سمتی دیگه پرتاب میکنه و راهشو باز میکنه مگر اینکه بالش یا پتویی باشه که اونوقت روش لالا میکنه. بهترین عبورش از روی بابا یا مامانه اگه سد راهش باشن .. اگه بهش بگی" فروزان لالا کرده" روی چیزی که دم دستش باشه سرشو میذاره. مثل...   فروزان وقتی خوابش میگیره گوشاشو دست میزنه. اینطوری.....   این ماه " دَدَ....دَدددددددد......نَننننن.....هومممممم.......بووووووووو&qu...
26 آبان 1393

ماه های عمرگلابتون دو رقمی شده......... 10

فروزانم، دخترم، 10 روزت که بود اینقده کوچولو بودی و ظریف که خیلیها میترسیدن بغلت کنن. اینقده کوچولو بودی و من همچین روزی یعنی ده ماهگیتو تصور هم نمیکردم. حالا بزرگ شدی و خانم.....  مهربون و دوست داشتنی.... بازیگوش و کنجکاو  و.....   این روزها با خنده هات خونه رو شادی میبخشی این روزها برای تجربه کردن دست به هر کاری میزنی این روزها شدی مونس همیشگی مامان این روزها شدی دلگرمی بابا این روزها..............   خداروشکر که هستی.. خداروشکر که نفسمون به هم بسته است.. خداروشکر که روزها و شبها کنارمی.. خداروشکر هستی.   ده روزگیت آروم تو بغلم شیر میخوردی و الان باید خونه رو پا به پات طی کنم ...
25 آبان 1393

برام بمون همیشه

دخترک من، نازکتر از برگ گلم، بدون همه زندگی مایی کوچکترین پژمردگی تو ما رو داغون میکنه بدون تو نفس کشیدن معنا نداره بدون تو شب و روزمون فرقی نداره بدون تو نه هوا میخوایم و نه قطره آبی و ذره نانی بدون تو هیچیم پس تا همیشه برای ما بمون.     دخترم دیشب میدونی چی شد. اتفاقی که شاید بارها واسه تو و ما بیفته و بارها دلمون بلرزه. یه اتفاق ظاهرا ساده ولی وقتی به اعماقش نگاه کنی وجودتو می لرزونه.   موقع شام بود و منم داشتم سفره رو میچیدم که طبق معمول همیشه شما شروع کردی به پذیرایی از خودت با نان.  یهوووووووووو دیدم یه چیزی گیر کرده تو گلوت. فکر کنم یه تیکه نان بود  آخه چیز دیگه ا...
20 آبان 1393

می ترسم.....

دغدغه امروز من فردای توست....... فرداهای توست کاش می دانستی وقتی می خندی دلم می لرزد دلم می لرزد از فکر غصه های فردایت دلم می ترسد از گامهایت نمی دانم قدمهایت تو را به کجا خواهد گشاند نمی دانم و این نمی دانم هاست که مرا می ترساند دلم را می لرزاند   قطره اشک مجالم نمی دهد و باز هم تو را می نگرم باز هم از قهقهه هایت دلم می لرزد   باز هم می ترسم   ...
16 آبان 1393

توجه!!!!!!

عکسهای فروزان که مربوط به سفر ما به دریا بود رو تازه تونستم تکمیل کنم و الان گذاشتم که جند تا پست پایین تره. امیدوارم از دیدنش لذت ببرید   ...
4 آبان 1393