فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

دختر کوچولوی من

بازی های فروزان

این ی بازی روزانه فروزانه تقریبا هر روز از این مدل بازیها انجام میده عروسک هاش و مهد عروسک هاش و مدرسه عروسکهاش و عروسی عروسکهاش و مامان بازی و......     اینجا عروسکها خوابیدن!!! من عاشق اون پتوهایی شدم که روی عروسک هاش کشیده بعد رختخواب ها مرتب شدن حالا همه مرتب میشینن که عروس خانم بیاد... و اینم عروس فروزان جون...( هدیه دایی علی و زندایی جون بوده)     و حالا مهد بازی.... همه عروسکهاشو به صف کرده و براشون کتاب میخونه اینقدر متمرکز روی کتاب...
8 مرداد 1396

روزت مبارک دختر قشنگم

تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم …   دخترم روزت مبارک     جشن کوچک ما برای فروزان عزیزم           پازل کتابی و شلوار هم هدیه من و بابایی واسه عروسکمون آرزوی بهترینها برای دختر مهربون من...       ...
5 مرداد 1396

دختر کوچولوی سه و نیم ساله من

دخترکوچولوی من داره بزرگ میشه خودش دست و صورتشو میشوره وقتی حموم میره و سر و صورتشو میشوریم دیگه گریه نمیکنه خودش به دستشویی میره ( خودش چند روز میره ولی دوباره ترس از افتادن میاد و باید دستشو بگیری) و ما تصمیم گرفتیم تشویقش کنیم   دخترم سه و نیم ساله شده   ***چند روز قبل میگفت :مامان چرا برای من ی جشن نمیگیری*** و اینها دلیلی شد برای ی جشن کوچولو ی کیک خوشمزه پختم و براش کتاب، که خیلی دوست داره هدیه گرفتم. ی مهمون کوچولو هم داشتیم. فروزان خیلی خوشحال شد. همش میگه تولدمه!           دختر قشنگ...
4 مرداد 1396

سفر به شمال..تیر 96

  جاده جنگلی کیاسر   منطقه گردشگری نمک آبرود  تلکابین، تجربه خیلی خوبی بود برات...     دریا....    به قول فروزان دَیرا اولین ساحلی که رفتیم میترسیدی و همش دست ما رو میگرفتی اما کم کم رفتی توی آب..کار به جایی رسید که اصلا از آب بیرون نمیومدی و همش دلت آب بازی و شن بازی میخواست خیلی بهت خوش گذشت و خاطره خیلی خوبی برات به جا موند   مکان استراحتمون در آستانه اشرفیه.... خونه ای با ی حیاط با صفا     ماسوله، که واقعا دیدنی و عالی بود ...
22 تير 1396

تابستان 95

تابستان، هوای گرم، روزهای من و تو ........ امسال تابستون خیلی زود تموم شد..الان آخر تابستونه و با تموم شدنش من و فروزان و حتی بابایی دوره جدید سال تحصیلی و برو و بیا و مدرسه و مهد رو شروع میکنیم... فروزان خیلی مشتاقه بره مهد و من از این جهت خیالم راحتره که به محیط غریبه نیست و بیصبرانه منتظر که مدرسه شروع بشه و بره مهد....بارها توی حرفهاش گفته که دوست داره بره مهد و همش میگه مامان کلاساش شروع بشه ..منم میرم مهد کودک با بچه ها بازی کنم .... همچنان عاشق پارک و بازیه....اصلا یه عشق سیری ناپذیر... و من تا جایی که بتونم سعی میکنم خواستشو به جا بیارم و البته بابایی توی تابستون بارها و بارها فروزان رو برده پارک....خیلی وقتها به قول ...
30 شهريور 1395

فروزان و آب بازی

 فروزان و آب بازی توی استخر کوچولوش ....     ولی به علت کم آبی، دو سه بار بیشتر بازی نکرده و بعد بازی با کمک مامان تموم آب استخر رو صرف آب دادن به باغچه و یا شستن حیاط کردیم که البته کار خیلی سختی بود که با کمک سطل این کارو انجام بدیم .. ...
16 مرداد 1395

روزت مبارک عروسک قشنگم

دخترم عزیز دلم سلام. امروز  روز دختران این سرزمین پاک و جاودانه است. همه می دانیم که همه روزها روز دختر است و امروز  فقط بهانه ای است برای اینکه به چشمه های عاطفه و لطافت سربزنیم و  آنها را آنگونه که واقعا هستند، یعنی عزیز و گرانبها و نفوذناپذیر تحسین کنیم. دخترم! کاش می دانستی با دنیا آمدنت  چقدر فراوانی و برکت و بخت و اقبال  برای خانواده به ارمغان آوردی؟ مايه آرامش و بهانه تلاش پدرومادر! کاش خبر داشتی لبخندهایت و شیرین کاری هایت چقدر خستگی از تن من و مادرت بیرون می کرد و  سروصدایت چه شروشور بی نظیری را در محیط خانه برپا می ساخت؟ تو همه آرامش و شور و شوق خانه هستی و  ای کاش می دانستی که چ...
16 مرداد 1395

دخترک سی ماهه من.....

یادش به خیر روزی که اومدی... سی روزگی تو هم خیلی زود اومد حتی سی هفتگی و حالا سی ماه!!!! این روزها خیلی زود اومدن و رفتن..خیلی زود گذشت و میاد روزیکه سی سالگیتو جشن میگیری.... روزی میادو میشی سن حالای من و پر میشی از بچه هات مثه حالای من.. روزی تموم زندگیت میشه مثه حالای من... مثه روزهای من، پر از تو پر از بچگی تو.... تا چشاتو باز کنی میبینی رسیدی به سی سالگی و یادت میاد بچگیهات و مثه حالای من میگی" یادش به خیر بچگیهام" دخترم، پس حالا که بچه ای خودت باش و بچگی کن دخترم، همیشه و همه جا خودت باش و زندگی کن دخترم، استوار باش و باز هم زندگی کن ...
2 مرداد 1395

فروزان و بازی

فروزان در خانه بازی - شهریورماه عاشق این حلقه ها شده بود. از مال خودش سایزش بزرگتره خوشش اومده بود. اولین باری بود که فروزان استخر توپ رو میدید و میترسید و از جاش تکون نخورد!! خیلی از این تونل خوشش اومده بود.     ...
27 مهر 1394