نه ماهگی عسلم
دختر مامان که از ماه قبل چهاردست وپا رفتنو شروع کرده حسابی حسابی واسه خودش همه جا رو میگرده و البته کنجکاویهاش باعث شده با سرک کشیدن به همه جا، دنیای خونه رو کشف کنه!!!!!
با سر انگشت اشاره (به قول فاطمه جون مامان محیا ) به کشف دنیای اطرافش میره. انگشتشو میاره جلو و اول یه اشاره کوتاه به چیزی که بخواد میزنه بعد میگیره تو مشتش و بعد دهانش..........
و یه جاهایی این کشف کردنها براش خطرناکه.
اونقده بازیگوش شده که پوشک کردن و لباس پوشیدن و خوابوندش خیلی سخت شده....
"بابا، ماما، مااااااااااام، مممم، اببببب، هوووووووووم،دد" رو خیلی میگه.
گاهی وقتی میخواد به چیزی دست بزنه اول یه نگاهی به ما میندازه.....فکر کنم اجازه میگیره ولی کار خودشو میکنه
فروزان خانم دیگه بابایی شده فراوون.....دنبال بابایی گریه میکنه و وقتی خونه است همش بهش میچسبه.
با گفتن یه " اه" بلند دعوات میکنه. هر وقت از چیزی شکایت داشته باشه " اه" تیزی میگه.
یه شب بیدار شدم دیدم فروزان سرشو گذاشته روشکمم و همون طوری نیمه نشسته خوابیده.....عزیزم.
غذاشو با سر انگشتاش میذاره توی دهنش ولی خیلی توی دهنش نمیره. وقتی چیزی بهش بدیم که نخواد بخوره سرشو تا روی زانوهاش پایین میاره و مقاومت میکنه برای نخوردن. اگه چیزی دستش باشه و دهنتو ببری جلو میذاره توی دهانت.
آخر این ماه فروزان 9800 گرم وزن و 72 سانت قد داشت که نمیدونم چرا قدش رشد نکرده بود. قرار شد یه ماه دیگه ببرمش تا دوباره ببینم قدش رشد میکنه یا نه....
و رونمایی از نه ماهگی فروزان به روایت عکس
واستادن فروزان به همه چیز.....
زانوبند بستن واسه فروزان گلی
دایی کوچیکه و فروزان و بستنی....
بعد از بستنی خورون
4 مهر ماه عروسی دایی علی بود و فروزان نسبت به عروسی دایی اسی بهتر بود ولی نه خیلی عالی و باز هم من حال بدش از قیافه اش تو عکس معلومه
ولی سر میز غذا که همه جا رو به هم میریزه خوشحاله
و آخر مجلس چنان گریه ای افتاد که اصلا نمیتونستم ساکتش کنم...یهوووووووووو......بردنش قسمت مردونه تا ساکت شد...البته بعد از گذشتن از بغل افراد گوناگون آخرسر توی بغل عموی من آروم شد.
بعد از عروسی حسابی دس دسی و نینای نای میکنه. با آهنگ تبلیغات تی وی گرفته تا صدای اهنگین اذان .
اینم سوغاتی دایی و زندایی جون واسه فروازن از سفر ماه عسل. متشکرم
بعد از خوردن آبمیوه خوردن نی و لیوانش هم میچسبه!!!!!!!!
پیش دایی اشکال نداره
مراحل واستادن خانم گل
کلا این ماه فروزان در حال واستادن بوده
چند روزی رفتیم گرگان تا به مامان زهرا واسه جابه جایی خونه کمک کنیم. جاده مه آلود و زیبا بود.
و کمک کردن فروزان به ما.........
با خوردن سماور تزیینی......
گرگان که بودیم سرفه کردن الکی رو برای جلب توجه خیلی انجام میداد ولی بعد از چند روز یادش رفت.
وقتی از گرگان برگشتیم خونه اینقده ذوق میکرد و همش سرک میکشید به اتاقا و با اسباب بازهاش بازی میکرد. کلی دلش تنگ شده بود دخترم.
اینجا ساعت 5 صبحه. فروزان با صدای دعوای دو تا گربه ناقلا بیدار شد و دیگه نخوابید و شروع کرد به بازیگوشی.
چند روزی هوا خیلی سرد شد و فروزان با لباسهای گرم پوشونده شد ولی اصلا دوست نداره لباس بپوشه.
آستین بلند پوشیدم شروع کرد به کشیدن استین لباس و البته خوردنش. جوراب پاش کردم براش جذاب بود و حالا
به جای شست پاهاش جورابشو میخوره. کلاه رو هم از سرش میکشه.
داستان دارم با لباس پوشیدن خانم گل.........
البته توی همون چند روز فروزان و مامانی سرما خوردن.
الان کاملا خم میشه و شروع میکنه به خوردن شست و پاشنه پاهاش....
دخملی از آب روان خوشش اومده بود و چشاش همش به جوی آبه....
عاشق حالت لباشم
اینم سرگرمی جدید فروزان...میره جلو آینه کمدش و شروع میکنه به خوردن خودش
فروزان این هواپیما رو خیلی دوست داره... هدیه دایی و زندایی جونه.... وقتی با سر انگشتاش باهاش بازی میکنه میخوام بخورمش
و یه سرگرمیه دیگه!!!!