فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

دختر کوچولوی من

11 ماهگی هستی مامان

1393/9/30 0:16
نویسنده : مامان نرگس
743 بازدید
اشتراک گذاری

این ماه خیلی زود اما آروم تموم شد.... خیلی آروم..... خیلی آروم داره روزها تموم میشه و دختر من داره بزرگ میشه. باز هم من میمونم و دلتنگی روزهای رفته.

   

                     

 

فروزان هنوز از ایستادن میترسه. یعنی ترسش نسبت به چیزای دیگه هم خیلی بیشتر شده. با کوچکترین صدا، با کمترین ضربه ای که میخوره، با کوچکترین لغزش پاهاشم میترسه. نمیدونم چیکار کنمغمگین.

 

 

خیلی به من وابسته شده...شدیداااااااا..... قبلا اگه دوروبرش شلوغ بود با من هیچ کاری نداشت و خوشحال با بقیه بود امااااااااااا الان همش دنبال منه.... وابستگیش خیلی زیاد شده.

یه روز واسه یه ساعتی رفتم خرید و پیش مامانم بود. مامان میگفت اول تموم خونه رو چرخیده که پیدات کنه و بعدش با شنیدن صدات از پشت تلفن دیگه گریه هاش شروع شده. من اومدم دیدم جلو در حیاطن.... از سر کوچه که اومدم و منو دید دیگه چشم ازم بر نداشت و آروم اشک میریخت... وقتی دیدمش چنان غمی توی چشماش بود که دلم داشت میترکید........ دیگه تنهات نمیذارم عزیزم.....الهی قربون دل نازکت برمزیبا.

 

 

"نَن نَن، دو  دو ، دَ دَ، اَد ، بوووووو که گاهی بوف و گاهی بوب و گاهی هم بوم میشد، مَم مَ، داا  " رو خیلی تکرار میکرد این ماه...

خیلی هم جیغ جیغو شده دلخور.

 

                      

قربون دخمل کوچولوم برم که توی سبد میوه هم جا میشه........

 

                      

 

اینجا وقتیه که رفته بودیم گرگان.  آخر شب و فروزانم خسته اما ترجبح میده بیدار باشه!!!... اصلا نمیتونستم بخوابونمش بدبو.

                            

 

وقتی بابایی بخواد شلوار فروزانو بپوشونه این میشه دیگه خنده دو تا پا توی یه پای شلوار...

   

 

اینم یه مدل خوابیده خوب زیبا.

 

تازه خانم خانما یادش افتاده پستونک بخوره!!

 

جای جدید فروزان واسه بازی...

       

خیلی وقتها میره و با خودش آروم بازی میکنه و مدام هم حرف میزنه با خودش...شایدم با اسباب بازیها و همبازیهای خیالیش!!!

 

     

 

اینجا سیم رو از پریز کشیدم که بعد از من فروزان سعی داشت دوشاخه رو توی پریز کنهتعجب.

    

 

فروزان و آفتاب که چشاشو اذیت میکنه

        قربون اخم قشنگتبوس

        قربون اینجور نشستنت

 

وقتی صدای بابایی رو از توی حیاط بشنوه میاد پشت در هال.....

   گاهی میره اونجا وامیسته و میخواد درو باز کنه....

 

با کج کردن سرش به یه طرف ناز میکنهبغل.

 

جای نباتها رو یاد گرفته و میره سراغشونو و بر میداره و میخوره سوت.

 

تاب تاب عباسی...... نمیدونم چرا چند روزه از تابش هم میترسهگریه..

به چی فکر میکنی مامان جونی!!!

 

اینم یه مدل دیگه از خوابیدن فروزان جونی..

 

قربون حالت لبات

 

 

پسندها (5)

نظرات (9)

پدر و مادر
9 دی 93 8:18
سلام الان كه به وبلاگ فروزان جون سر زدم چند روز بيشتر به سالروز تولدش نمونده پيشاپيش تولدش رو تبريك ميگم انشاالله كه هميشه سالم باشه
مامان کارن(رزیتا)
9 دی 93 10:34
چه میوه ی خوشمزه ای بخورمش مدلای خوابیدنش خیلی قشنگه
مامان الی(الهام)
10 دی 93 10:48
چه میوه ی خوشمزه ای واااای خوابیدنشوووو خاله با برق بااازی نکن
آیداکوچولو
10 دی 93 15:33
منم جیغ جیغو ام فروزان ولی من هرچی دارم بزرگتر میشم وابستگی وترس هام داره کمتر میشه توام نترس دوست خوبم از هیچی نترس وخیالت راحت باشه که مامانی وبابائی همیشه کنارت هستن ومراقبت هستن راستی میری تو سبد میوه خوشمزه هم که هستی یهو خورده میشی آ
مامان نرگس
پاسخ
آیدا جون من کوچولوتر که بودم اگه دوروبرم شلوغ بود کاری به مامانم نداشتم و فقط موقع شیر خوردن یادش میافتادم اما الان چون فقط از صبح تا شب مامانمو میبینم خیلی بهش وابسته شدم و تا وقتی که پیشم باشه تو اتاق خوب بازی میکنم ولی تا میره گریه میکنم و دنبالش میرم خوووووووووب مرسی دوست خوبم
آیداکوچولو
10 دی 93 15:40
11ماهگیتم خیلی خیلی مبارک دیگه داری به 1سالگی میرسی هوراااااااااااااااااااااااااااا
setareh
10 دی 93 22:31
ای وای من چرا این عکسا رو دیروز ندیده بودم رو زای قبل هم مرتب میام و سر میزنم ولی اینا نبود من جا موندم الهی من قربون این دخمل خوشگل بشم با اون خوابیدنای خوشگلش .. ماشاالله خیلی بزرگ شده عزیزم .. دختر به این بامزگی و شیرینی رو باید درسته قورتش داد باید حسابی بوسش کرد تا حدی که به گریه بیاد شیطون شدم الان نه شوخی کردم گناه داره عزیز دلم .. خیلی خیلی عکساش خوشگل و نازن ماشاالله به مامان خانم عکاس ماهر
مامان نرگس
پاسخ
قربونت برم ستاره جون....ممنون گلم خدا نکنه خاله جونی اجازه داره خاله جونش بخورتش...
setareh
10 دی 93 22:32
11 ماهگیت مبارک نفس خاله
مامان مینای آرتین
15 دی 93 10:29
عززززززیزم خیلی خانم شدی خانم قرمزی خوشگلم
مامان اهورا (نرگس)
25 دی 93 16:16
قربونت برم الهی...چه خانمی شدی... عــــــــــــــــــــــــاشقتم.