آش دندونی فروزان دو دندون
توی یه روز سرد پاییزی آش دندونی فروان گلی رو پختیم.
به خاطر ایام محرم و صفر براش جشن خاصی نگرفتیم. یه مهمونی ساده با حضور تقریبی خانواده مامان و بابایی.
فروزان گلی داره کمک میکنه
دستت درد نکنه دخترم...دیگه بسه کمک مامانی
تا غروب همه چیز عالی بود و من به راحتی به کارام رسیدم.
امااااااااااااااااااااااااااا باز هم فروزان وقت مهمونی بیقراری میکرد چه بیقراریییییییییی
نمیدونم چرا غروب بعد بیدار شدن گریه میکرد و از من جدا نمیشد اصلاااااااااااااااااااا تحت هیچ شرایطی حتی با اومدن مهمونا وضع بدتر هم شد.
نیم ساعتی من و بابایی بردیمش بیرون با ماشین دور بزنیم که شاید بخوابه و آروم بشه ولی نشد. فکر کن مهمون داشته باشی و توی خیابون بچرخی. حالا خوبه مهمونامون غریبه نبودن. خلاصه دو ساعتی اذیت کرد و بعدش بهتر شد. خوب نشد ولی بهتر شد.... ما که از مهمونی هیچی نفهمیدیم
الویه های دندونی
این عکس از آش دندونی رو هم روز بعدش گرفتم. اون شب که عکس خوبی نگرفتم.
ببینید فروزان با آش دندونی چه کرده!!!!!!! خوبه قرار نبوده کسی به غیر خودمون بخوردش
همیشه کاراش با یه انگشت آغاز میشه!
واااااااااااای خداااااااا
فروزان !!!!!!
نمیدونم بخندم یا........
بلهههههههههههه بعد گریه های دیشب یه همچین خوشحالیی عالیه . منم بودم به کارام میخندیدم
و اما مهمونای عزیز فروزان جونی....
فروزان و دختر عموی خوشگلش تینا جونی
فروزان و دختر عموی نازنازیش طهورا جونی
فروزان و پسرعموی عزیزش عماد آقا