فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

دختر کوچولوی من

23 و 24 ماهگی فروزان جونم

این ماه هم گذشت. پر از کنجکاوی و بازیگوشی و بچگی..... پر از جمله های کامل شده......پر از شعرهای  و لالایی های زیبا........... این ماه هم گذشت و دخترکم بزرگ و بزرگتر شد.... اونقدر بزرگ که خودش تصمیم میگیره چیزی بخوره یا نه!!! خودش تصمیم میگیره چی بپوشه و مخالفت فایده ای نداره..... اونقدر بزرگ شده که دیگه شیر مامانشو نمیخوره..... دخترم اونقدر بزرگ شده که خاطراتش رو مرور میکنه..... دخترم زودتر از اونی که فکر میکردم بزرگ شده...... دیگه تا مرز دو سالگی و سه سالگی چیزی نمونده.... دخترم بزرگ شده و کمی لجباز.....دیگه کاری که میخواد انجام بده و تا جاییکه بتونه انجام میده... و من....
12 دی 1394

21 و 22 ماهگی عسل مامان

این روزها با گفتن کلمات و جملات چند کلمه ای خیلی حرف زدنت شیرین تر و کامل تر از قبل شده. مفهوم تقریبا همه جملات  رو میفهمی و فعل ها رو هم کامل و درست ادا میکنی.مثلا بخوابیم، بریم، خورد، رفت، نیست و...... جملات چند کلمه ای رو خوب میگی....کلا حرف زدنت عالی شده حتی شعر هم میخونی....ببیی میگه بع بع....دنبه داری نه نه........ تاب تاب نندازی( از وقتی نندازی رو یاد گرفتی عباسی یادت رفته!!!!) خدا شانایی نندازی...مامانی نندازی...بابایی ندازی...و همچنان ادامه دارد!!!! اگه بندازی بغل مامانی بدازی..........   این دو ماه همش مریض بودی... چند تا اتفاق بد برات افتاد..توی مهرماه یه شب موقع خواب یه دستت توی دستم بود که افتادی روی تخت...
24 آذر 1394

خداحافظی با شیر مادر..........

امروز 18 آذر ماه 94 ، فروزانم 1 سال و 10 ماه و 23 روزته.......... خیلی وقته تصمیم گرفتم تو رو از شیر بگیرم... و فردا آن روز میاد.. امشب آخرین شب واسه شیر خوردن شماست. الان که فکرشو میکنم دلم گرفته و اشک توی چشام نشسته. وقتی فکر میکنم تورو از چیزی که این مدت بهش وابسته بودی و همه زندگیت بوده جدا کنم دلم به درد میاد. درسته شیر دیگه بهت نمیدم ولی مهرم که تموم نمیشه و مطمئن باش بیش از پیش توی آغوشم میفشارمت. خیلی استرس دارم که چطوری برخورد میکنی و این بحران چطوری میخواد بگذره.. خدایااااااااااااااا کمکم کن. خیلی حالم بده و اصلا اشک امونم نمیده. خدایا کمکش کن تا با وضعیت جدید به خوبی کنار بیاد. فردا روز رحلت حضرت محمد(ص) و شهادت امام حسن(ع) ...
18 آذر 1394

19 و 20 ماهگی دختر کوچولوی من

فروزان جونم، این روزها خیلی داره تند تند میگذره و شما داری تند تند بزرگ میشی. شیرینی کارات و حرف زدنت این روزهامونو شیرین کرده و البتهههه شیطنت هات گاهی کلافه ام میکنه و گاهی هم لجبازیها و گریه های بی موردت، اینقده این روزها پا به پات خونه رو طی میکنم که شبها چشامو نبسته خوابم ..  ولی در کل این روزهام، روزهای خوبیه... با هر لبخندت فراموش میکنم سختی این راهو..... تو باش، فقط باش....   این دو ماه دایره لغاتت عالی شده...تقریبا وسایل و محیط اطرافتو با لغات بیان میکنی. صداهای زیادی رو تشخیص میدی و کلمه ای رو یه بار بشنوی به خاطر میسپری. از کوچه صدای موتور بیاد میگی موتوور.... صدای توپ یا بچه ها و حتی صدای ماشین نیسان!!!! ...
26 آبان 1394

فروزان و بازی

فروزان در خانه بازی - شهریورماه عاشق این حلقه ها شده بود. از مال خودش سایزش بزرگتره خوشش اومده بود. اولین باری بود که فروزان استخر توپ رو میدید و میترسید و از جاش تکون نخورد!! خیلی از این تونل خوشش اومده بود.     ...
27 مهر 1394

سفر شهریوری ما..............دریا

این دومین سفر فروزان به دریاست. پارسال مفهوم دریا رو درک نمیکرد اما امسال خیلی بهش خوش گذشت. مسیر رفتمون از جاده کیاسر بود. هوا ابری، بارونی، جنگل............عالیییییییییی. فرار از گرمای اینجاااااااااااااااا......عالی  سفربه بابلسر..........   توقف برای نهار.... گلزار شهدای روستایی که اسمشو یادم رفته ... فروزان کلی بازی کرد.... جای خوب و باصفایی بود در کنار شهدا..........       فروزان عاشق سرسره!!! هر سراشیبی کوچیکی ببینه میره سرسره بازی مثل اینجا خوب بود بازی میکرد ولی سرد بود.......       اینجا هم خانم تمشک میل فرمودن. خو...
20 مهر 1394

اندر احوالات فروزان گلی 16

 فروزان و مسواک ( مساک ) مسواک انگشتی..... اولین مسواک فروزان بود و فروزان بیشتر میجوییدش!!!!!!!!!     دومین مسواک که اینجا با کمک فروزان خانم سر از توستر در آورد!!!!!!!!!   و حالا سومین مسواک خانم طلا   خودش مسواک رو توی دهانش حرکت میده و میذاره براش مسواک بزنم و فقط دندونای کرسی شو میشه خوب مسواک کرد. گاهی خمیر دندون هم میخواد و  اصرار میکنه براش بذارم که متاسفانه همه رو میخوره   ...
16 مهر 1394

یه سفر سبز اردیبهشتی

ماه اردیبهشت بهترین ماه ساله واسه من.... هوا عالی، زمین سبز و باطراوت، مخصوصا اینکه ماه تولدم هم هست برای من که با نم بارون شمال بزرگ شدم تحمل گرما و خشکی کویر یه کم سخته و رفتن به سرزمین سبزم بهترین سفر دنیاست. وقتی از شاهرود حرکت کردیم هوا اونقده گرم بود که کولر ماشین رو روشن کردیم ولی وقتی به کوهستان رسیدیم و هرچه به گرگان نزدیک تر میشدیم هوا عالی تر میشد. نسیم خنک جاشو به یه باد خنک داد و بعدش هم یه مه قشنگ... گرگان هم هوا عالی بود به طوریکه ما توی نم بارون با فروزان رفته بودیم بیرون و کلی زیر بارون دور زدیم. فروزانم علیرغم اینکه خسته بود کلی این طرف و اون طرف رفت. یه روز رو هم به رفتن به مرز اینچه برون و بازارچه محلی و ...
1 مرداد 1394

دختر یک و نیم ساله من!

این روزهای فروزان پر از بازیگوشی و پر از کلمه های جدید و البته شکل گرفتن رفتار و شخصیتش.   روزانه دامنه لغاتش بیشترو بیشتر میشه و کلمه هایی که قبلا نصفه میگفت رو کامل میکنه و کلمه هایی رو که میشنوه خوب میگه.   خیلی بازیگوشی میکنه و عاشق بازی و همچنان بیرون رفتنه. از ددر رفتن کلی ذوق میکنه.   داره یاد میگیره که خودش با خودش بازی کنه. با عروسکاش حرف بزنه و لحظاتی با من کاری نداشته باشه.   تا بچه های دیگه رو میبینه محو تماشای اونا میشه و بیشتر نگاهشون میکنه تا باهاشون بازی کنه.   هر مردی رو میبینه میگه ..عمو و  گاهی هم به خانمها میگه خایَ!! همه بچه ها نینین هستن و با دی...
31 تير 1394