فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

دختر کوچولوی من

سفر به شمال..تیر 96

  جاده جنگلی کیاسر   منطقه گردشگری نمک آبرود  تلکابین، تجربه خیلی خوبی بود برات...     دریا....    به قول فروزان دَیرا اولین ساحلی که رفتیم میترسیدی و همش دست ما رو میگرفتی اما کم کم رفتی توی آب..کار به جایی رسید که اصلا از آب بیرون نمیومدی و همش دلت آب بازی و شن بازی میخواست خیلی بهت خوش گذشت و خاطره خیلی خوبی برات به جا موند   مکان استراحتمون در آستانه اشرفیه.... خونه ای با ی حیاط با صفا     ماسوله، که واقعا دیدنی و عالی بود ...
22 تير 1396

بهارسبز دخملی.... 96

همچنان دنبال کشف دنیای پیرامونی... همش به فکر بازی و البته هم بازی...دوست داری یه نفر باشه و باهاش بازی کنی....خیلی وقتها خودت به تنهایی بازی میکنی ولی گاهی میخوای هم بازیت مامان باشه و جدیدا هم ی آبجی میخوای   جایی که میریم یا کسی رو میبینی حتی از نزدیکترین افراد خونواده هم که باشه اولش خجالت میکشی و خیلی وقتها هم ناز میکنی...اما یخت که آب شه دیگه نگووووووووو   همچنان خجالت میکشی سلام کنی ولی گاهی یخت آب شده میمونه و بازار میریم به همه فروشنده ها بلند سلام میکنی...   همچنان عاشق لگو و کتاب خوندنی و البته پارک و بستنی...   خیلی سعی میکنی به ترست از چیزهای مختلف غلبه کنی..دیگه از...
22 تير 1396

فروزان در نوروز 96

بهار زندگیم؛ روزهایم بهاریست وقتی تو باشی......   وقتی آرام با عروسکهات بازی میکنی... وقتی حرفها و کلمات جدید ازت میشنوم وقتی از سروکولم بالا میری و من خسته نگات میکنم روزهایی که دنبال بهونه میگردی واسه بیقراری... روزهایی که میشی همدم تنهایی هام حتی روزهایی که کلافه میشم و دنبال ی ساعت استراحت میگردم بازم میگم خدایا شکرت که هستی.............   فروزان و سفره هفت سین.....امسال کلی ذوق داشت واسه چیدن هفت سین...و مدام در حال جابه جا کردن وسایل روی میز بود وقتی ازش میخوای ی ژست خوب بگیره .. داریم میریم عید دیدنی.....چقدر امسال ذوق میکرد از مهمو...
22 فروردين 1396

زمستان سرد 95

فروزانم؛ توی روزهای سرد زمستونی خونه ما با وجود تو پر از حرارت و گرمیه......همیشه باش علاقه فروزان به نمازخوندن.... فروزان و کتابهایی که این روزها و شبها بار ها و بارها براش خونده میشه....خودش همه شعرهاشو حفظه و صفحاتو باز میکنه و میخونه ی روز برفی و زیبا.. علاقه زیاد فروزان به دستگاه های عابر بانک.....هر جا که میبینه وامیسته و میگه کار دارم!!! داشتیم میرفتیم سمت گرگان که اینجا فروزان دنبال ردپاهایی که روی برفها جا مونده میگرده.. اینجا هم داره واسه حیوونای جنگل غذا میریزه تا بیان و پیدا کنن و بخورن فروزان و شیرین کاریهاش علاقه زیادی به برچسب داره و ی کار تشویقی و...
28 اسفند 1395

تولد سه سالگی فروزان جونم

فروزان عزیزم؛ سه سال خندیدی و با خنده هایت دل کوچک خانه ما شاد شد.... سه ساله که رنگ و بوی خانه ما، رنگ شور به خود گرفته و ثانیه ها تند وتند روی ساعت آویخته به دیوار اتاق می دوند.... این روزها خونه همیشه تمیز و مرتب نیست و پر شده  از رنگ های قشنگ اسباب بازیهایت... رخت اویز خونمون پر از لباسهای کوچولوی رنگارنگ و خوشگله...... این روزها همش حرفهای شیرین و جدیدی توی خونمون زده میشه و هر روز ما منتظر تازه هایی از تو هستیم.... این روزها باید خیلی مراقب رفتارمون باشه چون یکی هست که مدام مارو زیر نظر داده و کارامون و حرفهامونو میفهمه..... این روها من با تو خیلی شادم.....   خدارو شکر که هستی......
22 اسفند 1395

پاییز هزار رنگ 95

 پاییز از راه رسید و فروزان ماه های 33 و 34 و 35 رو طی میکنه....... این روزها خیلی پر جنب و جوش و وروجک شده..یعنی هر روز که میگذره پر انرژی تر و البته شیرین تر میشه.. خیلی صحبت مبکنه و جمله بندیهاشم عالیه و البته هنوز حرفهای کلماتی رو جابه جا میگه که بسیار شیرین و دوست داشتنیه رفتن به مهد رو خیلی دوست داره و میاد و برامون از کارهایی که انجام میده تعریف میکنه...دوستهایی که بیشتر باهاشون بازی میکنه مهدیس و غزاله هستن که خیلی دوسشون داره..... خداروشکر امسال بدنش مقاوم تره و دو بار تا حالا نیاز به انتی بیوتیک پیدا کرده... همچنان از گودال و بلندی میترسه..همچنین از ماشینهای سنگین( به قول خودش بزرگ) و اگه توی پیاده رو هم باشیم خودش...
18 دی 1395

فروزان و مهد کودک

عکسهایی که از فروزان توی وبلاگ مهدشون وجود داشت......   فروزان در قسمت راست تصویر در کنار مربی مهربونشون خانم گلی(از سمت راست ردیف اول نفر چهارم)   فروزان خانم همون لباس صورتی که به جای اینکه حواسش به مربی شون باشه به دوربین نگاه میکنه اینجا هم لابه لای بچه ها گم شده!!!!!   ...
3 دی 1395

یلدای 95

  خبر این است که یلدا خانم آخرین دختر آذر بانو نوه دختری حضرت پاییز قشنگ دل سپرده به یکی از پسران ننه سرمای بزرگ! کرده پیراهنی از برف به تن، می رود خانه ی بخت. الهی بختش قشنگ یلدا مبارک. 🍉   یلدای امسال پرشور و گرم و پر از خوراکیهای رنگارنگ در کنار خانواده خیلی خوش گذشت انشاله همیشه همیشه دل همگی شاد وتنشون سالم باشه.....  این سومین یلدای دختر کوچولوی من بود           و آخر شب هم بارش برف دل همگی رو شادتر کرد. رفتن به خونه زیر بارش برف خیلی زیبا و رویایی بود.....   ...
3 دی 1395

تابستان 95

تابستان، هوای گرم، روزهای من و تو ........ امسال تابستون خیلی زود تموم شد..الان آخر تابستونه و با تموم شدنش من و فروزان و حتی بابایی دوره جدید سال تحصیلی و برو و بیا و مدرسه و مهد رو شروع میکنیم... فروزان خیلی مشتاقه بره مهد و من از این جهت خیالم راحتره که به محیط غریبه نیست و بیصبرانه منتظر که مدرسه شروع بشه و بره مهد....بارها توی حرفهاش گفته که دوست داره بره مهد و همش میگه مامان کلاساش شروع بشه ..منم میرم مهد کودک با بچه ها بازی کنم .... همچنان عاشق پارک و بازیه....اصلا یه عشق سیری ناپذیر... و من تا جایی که بتونم سعی میکنم خواستشو به جا بیارم و البته بابایی توی تابستون بارها و بارها فروزان رو برده پارک....خیلی وقتها به قول ...
30 شهريور 1395