فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

دختر کوچولوی من

بازم گردش........

آخر هفته و باغ باباجی و فروزان   از این حالت لبات و کلاه کجت خندم میگیره خوب!!!         میترسید روی علفها راه بره!!! وامیستاد تا ما بغلش کنیم و فقط جایی که علف کمتری داشت راه میرفت .. تا شا خه نازکی هم بهش میخورد میگفت " درد"....... بیرون رفتنمون هم داستانه!!!!!!!!!     اینجا میخواستم ازش عکس بگیرم گریه میکنه میگه گوشی رو بده عکس ببینم ...   ...
27 تير 1394

16 و 17 ماهگی دختر کوچولوی من

دختر کوچولوی من خیلی بزرگ شده!!! خیلی زودتر از اون چیزی که من فکرشو میکردم.   الان مفهوم خیلی از حرفها رو میفهمه و ازش کاری بخوای که بتونه انجام میده مثلا توی چیدن سفره.... لباس ریختن توی ماشین لباسشویی رو دوست داره و کمکم میکنه و لباسها رو از توی ماشین در میاره و بهم میده.... یه روز توی حیاط یه برگ افتاده بود دیدم رفت جارو رو برداشت و جارو میکنه .   حس استقلال داره و واسه به کرسی نشوندن حرفهاش تلاش میکنه!!   یه کم که نه ....نق نقو و لجباز شده و گاهی قهر هم میکنه البته کم!!   خیلی خوب وسایلی که برای دیگران باشه رو میشناسه. توی خیابون هم که ماشینی شبیه ماشین باباش باشه میگه " بابا...
12 تير 1394

فروزان در حیاط خونه

  با اومدن بهار و گرم شدن هوا، فروزان هر روز غروب رو توی حیاط میگذرونه البته اگر دَدَر نباشه!!! اینجا یه روز خوب اردیبهشتی بود....   عزیزممم....انگشتش به خار گل خورده     عاشق اینجور نشستنتم   دیگه داره کم کم مورچه ها رو کشف میکنه..... به قول خودش مونه   دوست دارم عروسک زیبای من   ...
12 تير 1394

آخر هفته و باغ باباجی

فصل بهار و آخر هفته و باغ باباجی مهربون....... معلومه به بچه ها خوش میگذره. و کمی به مامانا!!!!!!!!!!! آآآآآآآخ از دست این وروجکها که نشد کمی با آرامش بشینیم و از مناظر اطراف لذت ببریم. حتی عکس گرفتن از اونا ما رو حسابی خسته کرد. مگه میشد اونا رو یه جا بشونی!!! فروزان واسه اولین بار دست زدن به خاک رو تجربه کرده بود و خوشش اومده بود ..                          همیشه خوش باشین عزیزای من     ...
22 ارديبهشت 1394

15 ماهگی بهار خونمون

 این ماه خیلی خاص و ویژه بود. فروزان  لغات جدید و زیادی میگه. میشه گفت ماه اوج یادگیری لغات فروزانی بود. همینطور ماه خداحافظی با چهاردست و پا رفتن و تنهایی راه رفتن های گل دختری بود.  تا کلمه ای رو میشنوه تکرار میکنه. گاهی بارها تکرار میکنه و ازش خیلی استفاده میکنه. خیلی وقتها با گفتن بعضی کلمات مارو غافلگیر میکنه........... با وجود عید و نوروز حسابی فروزان خوش گذرونده و حسابی هم عاشق بیرون رفتن و به قول خودش "دَدَر " شده. لغاتی که این ماه خیلی ازشون استفاده کرده........ به ماشین میگه " دید" مادربزرگش(مامان بابا) .......... نَنَ پدربزرگش رو بابا صدا میکنه. آقاجون ممد(بابا...
25 فروردين 1394

مسیر بازگشت از سفر

مسیر بازگشت از گرگان- جاده توسکستان     فروزان برعکس طهورا جون میترسید قدم از قدم برداره..... چهره اش کاملا نگرانیشو نشون میده        راستی این مزرعه زیبا رو ما لگدمال نکردیم هااااااااا کسانیکه قبل ما اومده بودند عکس بندازن این کارو کردن دخترم مراقب طبیعت باش همیشه.........       ...
19 فروردين 1394

سیزده بدر 94

  سیزده بدر امسال با وجود تو برایم سرسبزترین روز بهار بود. همیشه سبز باشی دخترم ......   کشف برگهای سبز درختان........ دخترم مثه مامانش عاشق طبیعت سبز شماله   اینم آسمون آبی بالای سرمون.......     نازو کرشمه فروزان واسه بابایی    صحبت پدر دختری..........     ترس فروزان از تعادل نداشتن روی برگها و اینجا دیگه گریهههههه میترسید قدم برداره    بهت همراه خواب آلودگی فروزان از تاب خوردن بچه ها......   توپ بازی دخترعموهای خوشگل....... عک...
17 فروردين 1394

فروزان و ماهی ها

فروزان و به قول خودش " ما "         فروزان عاشق ماهیها شده.... همش میگه " ما " و باید ببریش پیش ماهیها. توی تلویزیون هم که میبینه شروع میکنه به " ما " گفتن! دایی جونش که اینجا بود همش میگفت " دا " " ما " ( دایی ماهی ) و اشاره میکرد که ببریش بیرون.....   اینم تنگ ماهی........... و آخرش میشه این.......   اینجا دیدم دستاشو خیس میکرد و میزد به سر بابایی که هواسش به تلویزیون بود ..     ...
17 فروردين 1394