15 ماهگی بهار خونمون
این ماه خیلی خاص و ویژه بود. فروزان لغات جدید و زیادی میگه. میشه گفت ماه اوج یادگیری لغات فروزانی بود. همینطور ماه خداحافظی با چهاردست و پا رفتن و تنهایی راه رفتن های گل دختری بود.
تا کلمه ای رو میشنوه تکرار میکنه. گاهی بارها تکرار میکنه و ازش خیلی استفاده میکنه. خیلی وقتها با گفتن بعضی کلمات مارو غافلگیر میکنه...........
با وجود عید و نوروز حسابی فروزان خوش گذرونده و حسابی هم عاشق بیرون رفتن و به قول خودش "دَدَر " شده.
لغاتی که این ماه خیلی ازشون استفاده کرده........
به ماشین میگه " دید"
مادربزرگش(مامان بابا) .......... نَنَ
پدربزرگش رو بابا صدا میکنه.
آقاجون ممد(بابای من)........ مَم مَ
مامان من رو " ماما " صدا میکنه.
دایی...........دا دا
عمو.............عَم
پسته.........پِته یا پِس ته یا پِست ( علاقه به خوردن آجیل پیدا کرده مخصوصا پسته)
باز کن....... باز ( وقتی میخواد شکلات یا در بطری رو براش باز کنیم )
سرد....... سَرد
سلام.......سَم
ناهار.......... نا
بده.......... بیده
کفش....... پاپا
بپوش......... پوش
نشستن........... بیش
گربه.......... پیش
داغ............ داغ ( چایی و هر چیزی که بخار ازش بلند شه مثلا سماور رو هم داغ میگه)
دوغ........... دوغ
لامپ و هر چیزی که نور میده......... بَق
جیش و پی پی رو هم میگه( وقتی پی پی میکنه پوشکشو میکشه و میگه جیش)
گاوه میگه " مو مو "
دیگه یادم نمیاد
مو، پا، دست، لپ، زبون، گوش، شکم و گاهی دندوناشم نشون میده...
آخر این ماه وزنش11 و قدش 79.5 سانت بود.
خیلی بازیگوش و شیرین شده. درسته خیلی وقتها خسته میشم ولی عاشق بودن و خندیدن و شیرین زبونیهاشم.
خودشو حسابی لوس میکنه. فقط گاهی که هیجان زده میشه یا از چیزی عصبانی میشه با دستش به سرش میزنه. نمیدونم چیکارش کنم..
عاشق باباشه. تا صدای در حیاط رو میشنوه با ذوق و شوق میگه بابا و البته " بابا دید"
اینجا با وجود آفتاب، بارون شدیدی هم میبارید و ما به تماشا نشسته بودیم...
حیف که رنگین کمونو ندیدیم!
مدل جدید آب خوردن فروزان
فروزان خانمی بعد عید همش میگه "دَدَر " و اکثرا " بابا دید"
حسابی عاشق بیرون رفتن شده مخصوصا با ماشین........
فروزان و طهورای عزیز
خانم خانما وسایل چمدونو ریخته بیرون و رفته توش نشسته!!
فروزان از حموم اومده بیرون و مامان بزرگم براش روسری بسته....
بعد از اومدن از گرگان دوروبرش خلوت شده بود خیلی اذیت میکرد. همش دوست داشت ببریش بیرون و اگر هم خونه بودیم همش آویزون من بود و دوست داشت کنارش باشم.
باباش اکثر شبها میبردش بیرون با ماشین تا یه کمی آروم بشه.......
دوست دارم بهار زندگیم
با تو تموم لحظه هام بهاریست.