بهارسبز دخملی.... 96
همچنان دنبال کشف دنیای پیرامونی... همش به فکر بازی و البته هم بازی...دوست داری یه نفر باشه و باهاش بازی کنی....خیلی وقتها خودت به تنهایی بازی میکنی ولی گاهی میخوای هم بازیت مامان باشه و جدیدا هم ی آبجی میخوای
جایی که میریم یا کسی رو میبینی حتی از نزدیکترین افراد خونواده هم که باشه اولش خجالت میکشی و خیلی وقتها هم ناز میکنی...اما یخت که آب شه دیگه نگووووووووو
همچنان خجالت میکشی سلام کنی ولی گاهی یخت آب شده میمونه و بازار میریم به همه فروشنده ها بلند سلام میکنی...
همچنان عاشق لگو و کتاب خوندنی و البته پارک و بستنی...
خیلی سعی میکنی به ترست از چیزهای مختلف غلبه کنی..دیگه از آب راه حموم نمیترسی و البته از پل های روی جویهای آب...
بعضی از فعلها رو طوری خاص تلفظ میکنی.... فعل گذشته و حال رو جا به جا میکنه و ی فعل جدید میسازه
می باشم..... به جای هستم
می باشی...............بمون
می فروشیدم.........فروختم
بگشت.......بگرد
بدوخی......بدوزی
همچنین؛
قشقاب.....بشقاب
آرپارتمان....آپارتمان
ی کم داری کلک زدن رو یاد میگیری......داری یاد میگیری کاری رو که دوست نداری انجام بدی رو بپیچونی
پشت صحنه ای در اتلیه...
وروجک خانم که عینک بابایی رو زده به چشمای خوشگلش...
یکی از تکرار تولدهای ما در طول سال با شمع یک سالگی
و فردای تولد....
دختر موفرفری من به مامان کمک میکنه..
عاشق شکل سازی با آجرهاشه...اینم از کارهای فروزان
فروزان توی حیاط مهدشون
اردو با بچه های مهد....
و ی روز به یاد ماندنی....اردو با بچه های مدرسه مامان..خیلی به فروزان خوش گذشت
مدرسه بازی....
ژست فروزان کنار کلبه قشنگش...
امضای فروزان(نقاشی هاش) در حمایت از آتشنشانان برای چهارشنبه سوری بی خطر
حالا فروزانو میون این همه توپ پیدا کنید.....