فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

دختر کوچولوی من

تابستان 95

1395/6/30 8:18
نویسنده : مامان نرگس
460 بازدید
اشتراک گذاری

تابستان، هوای گرم، روزهای من و تو ........

امسال تابستون خیلی زود تموم شد..الان آخر تابستونه و با تموم شدنش من و فروزان و حتی بابایی دوره جدید سال تحصیلی و برو و بیا و مدرسه و مهد رو شروع میکنیم...

فروزان خیلی مشتاقه بره مهد و من از این جهت خیالم راحتره که به محیط غریبه نیست و بیصبرانه منتظر که مدرسه شروع بشه و بره مهد....بارها توی حرفهاش گفته که دوست داره بره مهد و همش میگه مامان کلاساش شروع بشه ..منم میرم مهد کودک با بچه ها بازی کنمبغل....

همچنان عاشق پارک و بازیه....اصلا یه عشق سیری ناپذیر... و من تا جایی که بتونم سعی میکنم خواستشو به جا بیارم و البته بابایی توی تابستون بارها و بارها فروزان رو برده پارک....خیلی وقتها به قول خودش " به حرف مامان و بابا گوش میده که میگن بریم خونه میاد" اماااا گاهی همچنان تموم تلاششو میکنه که توی پارک بمونه و عاشق ترامپولین یا همون بپر بپر معروفه.....


اینجا اولین باره که میبینم از سرسره میره پایین و شیرجه میره توی توپها!!!!!!!!

وقتی بچه های دیگه رو میبینه که این کارا رو انجام میدن، جراتش بیشتر میشه...

 

عشق به کتابش خیلی بیشتر شده و بیرون که میریم خیلی بهونه اسباب بازی نمیگیره ولی تا دلتون بخواد میگه کتاب بخر برام!!! کتابهاشو خیلی دوست داره و شبها تا چند تا قصه نخونم براش نمیخوابه و البته کتابهای شعر رو بیشتر دوست داره و خیلی زود اونا رو حفظ میکنه...

خیلی کلیپ های شعر رو دوست داره....کارتونی که رنگارنگ باشه یا توش بچه ها باشن رو دوست داره...عمو پورنگ و محله گل و بلبل رو خوب میشینه نگاه میکنه و خیلی خوب هم مفهوم حرفهاشونو میفهمه و برام تعریف میکنه..

حرف زدنش هم که روز به روز کاملتر میشه و بارها با کلمه ها و جملاتی که میگه ما رو بهت زده میکنه...تقریبا مفهوم همه جملات رو میفهمه و البته گوش تیزی داره!!!!! از فاصله چند متری هم که چیزی بگی میشنوه.....باید خیلی مراقب حرف زدنت باشی وگرنه چیزی که نباید یاد بگیره رو یاد میگیره....سعی میکنم چیزی که نباید بگه رو بهش یاد بدم تا دیگه اون کلمات رو تکرار نکنه و خداروشکر با گفتن اینکه این حرف خوبی نیست نباید بگی..تسلیم میشه و میگه " زشته نباید بگم"

نمیدونم از حرفهاش چی رو بگم..اخه خیلی خوب و واضح حرف میزنه...

حرفهای بعضی از کلمات رو  جابه جا میگه مثل ، مسواک....مسکاب            برنده.....پرنده       کولر.....کولی        جوییدم.....جوجیجم          

فوق العاده دیر به دیر دستشویی میره و مقاوت بالایی داره در نگه داشتن جیشش...یکی از مشکلاتی که با فروزان خانم داریمدلخور و تا آخرین حد خودشو نگه میداره....گاهی که دیگه طاقتش تموم میشه..بدوبدو میکنه و میگه..کمک کمک!!!!!!!!!!

مشکل بعدی هم سر خیس شدنشه...به شدت از خیس شدن لباساش یا حتی دست و پاش بدش میاد و این باعث شده که از صورت شستن به خاطر اینکه مبادا قطره ای آب روی لباسش بریزه فرار میکنه...تقریبا بعد هر بار دست و صورت شستن لباسهاشم باید عوض بشه...فکر میکنم چون نمیخواد خیلی پاهاشو بشورم از دستشویی رفتن هم فرار میکنه....یه بار حموم رفتیم تا شیر آب رو باز کردم و پاهاش خیس شده کلی گریه کرد که " آاااخ پاهام خیس شد!!!!

از طرفی

فوق العاده آب بازی رو دوست داره و بارها و بارها توی استخرش و وانش آب بازی میکنه ..حتی جلو شیر آب توی حیاط ولی با این وجود دوست نداره لباساش خیس بشه و فورا باید دست و صورتشو خشک کنی...

راستی توی تابستون فروزان اولین استخر رو تجربه کرد..

گرگان که بودیم با زندایی جونشون و مادرجون رفتیم آب گرم زیارت. توی استخرش زرفتیم که البته عمق استخر زیاد بود و فروزان همش توی بغلم بود ولی با این وجود خیلی بهش خوش گذشت و مدام پاهاشو تکون میداد که مثلا شنا کنهچشمک...خیلی خوشش اومده بود و بعد از 1 تا 1.5 ساعت که آوردمش بیرون بازم کلی گریه کرد و اشک ریخت و با چه ترفندی آوردمش بیرونخسته

 

یه بار از دستش عصبانی شده و دستامو آوردم بالا و یکی یکی با انگشتام میشمردم که تو منو اذیت میکنی..سر خوابیدن ..سر بیدارشدن...سر جیش کردن....غذاخوردن و در همون حال هم یکی یکی انگشتامو میبستم...این شد چهارتا و یکی از انگشتام موند..فروزان هم که تا اون موقع ساکت بود و منو نگاه میکرد یه دفعه گفت" پس این یکی چی مامان؟...گفتم نمیدونم....دیدم خودش میگه...." صورت شستن!!!!!" و منو بگی داشتم میترکیدم از خنده و کلی قربون صدقه اش رفتم و چقده بچم متوجه است که سر چه چیزهایی منو اذیت میکنهخنده

جدیدا مدام ادای بچه کوچولوها رو در میاره....مثلا میاد بغلم و میگه" مَ مَ " میخوام یا بَبَ میگه و دَدَ بییم و یا آبادا!!!!!! خلاصه پستونک میخواد.....نمیدونم چرا اینطوری میکنه...شاید وجود دو تا دخترداییهاش باعث این رفتارشهمتفکر که بودن این خوشگلا کنار هم خودش داستانیهخندونک...

 

عکسهای فروزان......از بس که بازیگوش شده عکس خوبی ازش ندارمغمگین

 

مسیر رفتن به مشهد......طرقبه......فروزان و دایی جونی

بازیگوشیهای فروزان و فاطمه جونی توی حرم

پارک ملت.....فروزان کلی بازی کرد اونجا و خیلی خاطره خوشی براش به جا گذاشت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

پسندها (1)

نظرات (2)

آیداکوچولو
16 مهر 95 19:50
منم مثل خودت عاشق پارک وشهر بازیم. خوش به حالت که رفتی مشهد زیارت امام رضا زیارتت قبول باشه
میم مثه محیا
22 مهر 95 11:27
واااای عزیزم هزار ماشالله گل دخترمون چقدر بزرگ و خانم شده.خدا حفظش کنه