فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

دختر کوچولوی من

19 و 20 ماهگی دختر کوچولوی من

1394/8/26 9:33
نویسنده : مامان نرگس
599 بازدید
اشتراک گذاری

فروزان جونم، این روزها خیلی داره تند تند میگذره و شما داری تند تند بزرگ میشی.

شیرینی کارات و حرف زدنت این روزهامونو شیرین کرده و البتهههه شیطنت هات گاهی کلافه ام میکنه و گاهی هم لجبازیها و گریه های بی موردت، اینقده این روزها پا به پات خونه رو طی میکنم که شبها چشامو نبسته خوابمآرام..  ولی در کل این روزهام، روزهای خوبیه... با هر لبخندت فراموش میکنم سختی این راهو..... تو باش، فقط باش....

 

این دو ماه دایره لغاتت عالی شده...تقریبا وسایل و محیط اطرافتو با لغات بیان میکنی. صداهای زیادی رو تشخیص میدی و کلمه ای رو یه بار بشنوی به خاطر میسپری.

از کوچه صدای موتور بیاد میگی موتوور.... صدای توپ یا بچه ها و حتی صدای ماشین نیسان!!!!

اتوبوس( اتوس) و تاکسی(تاسی) رو خوب میشناسی...

اسم تینا(تیا)، مرسانا( میسانا)، فاطمه( فافایی)، ملیکا( مکیا)، مهدی، علی رو یاد گرفتی..

وووووووووووووو

یه شب موقع خواب پشت من بودی، دیدم صدام میزنی نگس!!!!!!!!!!! من تعجببغلزیبامحبت و تو آرام و  بابا خوابمیدی کلی ذوق میکنم همش میگفتی نگس.......... و اون شب خیلی برام دوست داشتنی بود که بدون اینکه بهت یاد بدم اسممو صدا زدی..........

و روز بعد که برای بابا تعریف کردم، من زیبا راضی و بابا اولش تعجبتشویق  و بعدش سکوتمتفکر هنوز 5 دقیقه نگذشته بود دیدم داره اسم خودشو بهت یاد میده و چون ابراهیم سخت بود بگی، بهت یاد داده  بگی ابی و شما هم خوب یاد گرفتی و بابا هم کلی ذوقید..........

ووووووووووو اما بهت میگم اسمت چیه میگی..... شانایی!!!!!!!!!!!!!! حتی چیزی مال خودته رو میگی شانایی!!! حالا این شانایی از کجا اومده نمیدونم.............

 

جون رو به دایی اضافه کردی و میگی دایی جون و البته به مامان زهرا هم میگی مامان جون که اولش میگفی مامان دودو، زندایی ( سن دایی)........

مگس رو میگفتی مسگ و الان درست میگی ولی اسب رو همچنان میگی ابس.......

عینک (عنک)، شکلات(شلکات)، بیسکوییت( بیسوکو)، پشه(پشو و هر نوع حشره ای رو پشو میگی)....

مفهوم تمام شدن چیزی رو میدونی و چیزی تموم میشه میگی تنام و یا تَیام .......

خیلی میترسی....از تاریکی(تاییک) و حتی یه تکون خوردن یهویی..از صداهای بلند و.. و میگی ترسید(تسید). اگر اتاق چراغش خاموش باشه نمیری و میگی تسید.. تا هوا یه کم تاریک میشه میگه شب، بخوابیم!!!!!!!!! امااااااااااا به همین محدود میشه و شما حالا حالاها نمیخوابی.......

فعل ها رو بهتر از قبل میگی....

خیلی کلک شدی. وقتی میدونی دعوات میکنم واسه کاری سرتو دولا میکنی تا چشامو و اخممو نبینی و زیر چشمی منو میپایی و بعدش زیر زیری میخندی!!!!!!!!

فقط به چشمام نگاه میکنی و خیالت راحت بشه اخمی در کارنیست به کارت ادامه میدی........ البته گاهی اخم م کارساز نیست و تو لبخند میزنی و تا ته کارت میری.....

لجبازتر شدی و خونه رو خیلی ریخت و پاش میکنی...همش دنبال یه بازی جدید میگردی..

با آجر سازی خیلی دوس داری بازی کنی و بهم وصلشون میکنی. به جعبه دکمه هام علاقمند شدی و وقتی دکمه های رنگی رو جدا میکنم دکمه های شکل همو کنار هم میذاری. حلقه هاتم تشخیص میدی که از بزرگ به کوچیک بذاری. همچنان عاشق تاب و سرسره و ددر و البته توپ هستی...

رنگ آبی و سفید رو خوب یاد گرفتی و الان دیگه روی هر وسیله ای تشخیص میدی. رنگ سبز و قرمز و زرد رو هم داری یاد میگیری.....

از یک تا پنج رو گاهی درست و گاهی نادرست و درهم و برهم میگی.... به پنج علاقه بیشتری داری و خیلی تکرار میکنی و اصولا یک رو هم نمیگی!!!!!!!.

دیگه جمله های دو کلمه ای رو خوب میگی مثلا"  " بابایی دوستت دَرَم" و من عاشق گفتن دوست دارمتم...

یه شب مهره ای رو گرفتی از دستت برداشتم و قایم کردم. گفتی نیست، دایی خود(خورد)خنده.

رفتیم ویتامین سرای دایی جون وقتی نشستی روی میز گفتی..یه چی بخورییمم!!!!!!!!!!!!!!تعجب

جمله هایی مثه " مامانی بیا "، " بابایی نیست، کار"، " بدو بدو الو "( وقتی تلفن زنگ میخورد)، " بیا بریم"،.....دیگه یادم نیست..

دیگه اجرهای خونه بازیتو خوب روی هم میچینی.... داری مستقل تر از قبل رفتار میکنی و روز به روز بازیگوش تر و کنجکاوتر.......

  

فروزان و سه چرخه آبی رنگش که خیلی باهاش غروب های تابستون رف تیم دور دور!!

 

وقتی فروزان خودش دمپایی هاشو میپوشه!!

در مسیر گرگان....

یه روز صبح که پاشده سریع رفته سراغ آجر بازی!!

دَتی درست کرده.......

صندلی خوشگل فروزان که ننی جونی براش خریده.....

فروزان و طهورا گلی دارن سر سر بازی میکنن....

ووووووووو عسل طلای عمه جون، فاطمه جون که تیر ماه به دنیا اومده بود..


فاطمه طلای عمه، مرسانا جونی من و فروزان عزیزم سه دختر ناز خونوادهبغل

فروزان عاشق نقاشی کشیدنه...هر روز این کارو انجام میده ولی نقاشی به سبک فروزان..... این از اولین نقاشیهای فروزانه!!!! اینو میگه خونه است..

 

 

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان ندا
14 آذر 94 23:25
سلام نرگس جون خوبی عزیزم؟کجایی شما دوستم؟نیستی ها؟ قربون فروزان جون بشم بااین شیرین زبونیاش
مامان نرگس
پاسخ
سلام عزیزمم...ممنونم اره این چند ماهه خیلی درگیر بودم و خیلی فرصت نمیکردم بیام نت....شرح حالمونو تو پستهای بعدی میذارم.. قربونت برم خاله مهربون
آیداکوچولو
17 آذر 94 16:12
فروزان گلی سلام خیلی خوشحال میشم وقتی میان ومیبینمت اینجا با حرفها وکارهای جدیدتشاید باورت نشه ولی کارهات خیلی خیلی به من شبیهه راستی 3چرخت خیلی نازه فکر کنم خیلی مزه میده باهاش دوردوردختر دایی هاتم خیلی نازن خوش به حالت که هم دختر عمو داری هم دختر دایی که همیشه می تونی باهاشون بازی کنی امیدوارم واسه ی همدیگه دوستان خوبی باشید
آیداکوچولو
30 آذر 94 9:23
دوست خوبم یلدا مبارک
آیداکوچولو
17 دی 94 21:03
سلام فروزان جون فاطمه کوچولو خیلی بهت شبیهه دقت کرده بودی؟
مامان مهربون
13 بهمن 94 23:07
سلام خوبی؟فروزان جون خوبه؟خیلی وقته پست جدید نمیذاری فکر کنم سرت خیلی شلوغه مثل من اصلا کارای خونه و بچه ها نمی ذارن دلم براتون تنگ شده بود ببخشید دیر سر زدم سرم خیلی شلوغ بود امیدوارم زودتر پست جدید بذاری نی نی ما هم کم کم داره راه میفته فعلا دستشو میگیره به مبل و بلند میشه گه گاهی هم چند تا قدم به کمک مبل بر می داره و راه میره خداروشکر الان 15 ماهشه
مامان نرگس
پاسخ
سلام عزیزم.....ممنونم...این چند ماه پر از اتفاق بود برامون توی پستهایی که بذارم میبینید قربونش برم دخترمون که کلی بزرگ شده.. عزیزم کم کم بدو بدو هم میکنه...تا وقتی راه نیفتادن بهتر میشه کنترلشون کرد انشاله سالم و سلامت باشن
مامان کارن( رزیتا )
4 اسفند 94 12:29
عزیزززم دلم برات تنگ شده بود
مامان نرگس
پاسخ
قربونت برم عزیزم