23 و 24 ماهگی فروزان جونم

این ماه هم گذشت. پر از کنجکاوی و بازیگوشی و بچگی.....

پر از جمله های کامل شده......پر از شعرهای  و لالایی های زیبا...........

این ماه هم گذشت و دخترکم بزرگ و بزرگتر شد....

اونقدر بزرگ که خودش تصمیم میگیره چیزی بخوره یا نه!!! خودش تصمیم میگیره چی بپوشه و مخالفت فایده ای نداره.....

اونقدر بزرگ شده که دیگه شیر مامانشو نمیخوره.....

دخترم اونقدر بزرگ شده که خاطراتش رو مرور میکنه.....

دخترم زودتر از اونی که فکر میکردم بزرگ شده......

دیگه تا مرز دو سالگی و سه سالگی چیزی نمونده....

دخترم بزرگ شده و کمی لجباز.....دیگه کاری که میخواد انجام بده و تا جاییکه بتونه انجام میده...

و من..............

خدایا کمکم کن بتونم درست رفتار کنم..

دخترم تا میتونی بچگی کن و بعد بزرگ شو....

مثل من، مثل بابا که بچگی کردیم و زودتر از اونی که فکر میکردیم بزرگ شدیم

و شدیم مادر، شدیم پدر

پس

تا میتونی شاد باش و زندگی کن....

دخترم دوست دارم

توضیحات این ماه همراه عکسها بعدا میگم

این عکس آخرین روزیکه فروزان و طهورا شیر خوردن.... مسیر رفتن به گرگان

فروزان دیگه به راحتی لوگوهاشو روی هم میذاره و شکلهای جورواجور درست میکنه

فقط دوردیف اولشو براش میذارم خودش بقیه شو میچینه

شب یلدا.......

این میز زیبا رو زن عمو جون و تینا جون چیدن...خیلی خوشمزه و رنگارنگه

دستون درد نکنه..ولی نتونستیم از این دو تا وروجک عکسهای خوبی بگیریم.

اینجا 18 دی ماه تولد طهوا جون بود. البته به خاطر نزدیکی تولد فروزان عموجونشون فروزان رو هم توی تولد طهورا شریک کردن و برای هر دو جشن گرفتن..دستشون درد نکنه..

اون شب هم عکس خوبی نتونستم از فروزان بگیرم

مسیر رفتن به مشهد

فروزان خانم علاقه داره همیشه با ما چای بخوره...البته خودش میدونه " یه دونه قند بسه"