فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

دختر کوچولوی من

دخملی تا امروز..........

     احساس باغ دارم، احساس نو دمیدن                   احساس یک پرنده، در اوج پرکشیدن                                  من عمر این زمینم، آغاز برگ و برکه                                             &nbs...
24 فروردين 1393

اولین نوروز عسلم

  امسال نوروز و اومدن سال جدید برامون یه رنگ دیگه ای داره. امسال یه نوری به جمع دو نفره ما اضافه شده که شده نور چشم مامان و باباش.. امسال یه کوچولویی توی خونه نفس میکشه که شده نفس مامان و باباش.... امسال خوشگل خانمی با خنده هاش دل میبره که شده خوشگل خونه  مامان و باباش... خلاصه امسال خدا یه عیدی خوب به ما داده که شده همه چیز مامان و باباش... خداجون شکرت که سال جدیدو در حالی شروع کردم که دختر کوچولوی من توی آغوشم بود.                      دختر نازنینم، فروزانم عیدت مبارک   این از آخرین عکسهایی ک...
10 فروردين 1393

دو ماه گذشت.......

        دو ماه از زمانیکه گل دختری اومده میگذره....این ماه خیلی بهتر بود هم برای من و هم برای فروزانم. من بهتر تونستم مادری کنم و فروزانم بزرگتر شده و کلی تغییر کرده دخترم.   روز 37 زندگی     عاشق اینه که باهاش حرف بزنی و برات بخنده. وقتی سیر میشه و سرحاله کلی میخنده. همش دنبال چیزای رنگارنگه. دوست داره به جای خوابیدن، بالش رنگارنگشو نگاه کنه....   روز 36 ام زندگی البته گاهی هم زل میزنه به سقف  یا دیوار سفید، نمیدونم توی اون رنگ سفید چی میبینه خیلی کنجکاوانه اطرافو نگاه میکنه. وقتی به جای جدید میره خوب همه چیزو زیر نظر میگیره. ...
26 اسفند 1392

یک ماه از لحظه دیدار میگذره

وقتی واسه اولین بار دیدمت دستام از هیجان و شوق بودنت میلرزید... چه احساس نابی بود اون لحظه.. احساس وصف ناپذیری که میدونم دیگه تکرار نمیشه... یعنی این همون فرشته  کوچولویی بود که تا چند دقیقه قبل توی وجودم بود.. این همون عروسکی بود که منتظرش بودم.. یعنی این دختر کوچولوی منه. اصلا باور کردنی نبود.... صدای گریه تو با نجوای من یکی شده بود.... اولین بوسه روی گونه های  تو، اوج خواستنت.... حس قشنگ داشتنت.... اون لحظه هیچ وقت یادم نمیره. من در نهایت خواستنت و تو دنبال آغوش من. همه مبهوت  اشکهای من و تو بودن.. اشک شوق من از  بودنت و اشک تو واسه آغوش من. دخترم وقتی دیدمت دنیا مال من ...
7 اسفند 1392

چهل روزگی خانم طلا

  دختر برگ گلم، الان چهل روز از لحظه دیدارت میگذره...چهل هفته انتظار دیدنتو کشیدم و الان چهل روزه تو رو به آغوش کشیدمو به خودم بالیدم. چهل روز تو رو بوسیدم و خدا رو به خاطر داشتنت شکر کردم... وقتی خودمو توی آینه میبینم که دخملم توی بغلمه باورم نمیشه که من، نرگس، الان مادرم ... هنوزم باور نکردم. اون موقع است که اشک از چشام جاری میشه و میگم خدایا شکرت.... خدایا به خاطر این معجزه زیبا که توی آغوشمه ممنونم.   ...
7 اسفند 1392

بدون عنوان

دوستان مهربون و خوبم یه دنیا ممنون به خاطر محبتهاتون و اینکه جویای احوالمون هستید. هنوز نتونستم این روزها رو خوب خوب حل کنم و مونده با شرایط جدید کنار بیام و بتونم زندگی عادیمو ادامه بدم... هم مهمون داریم و هم هنوز روبراه نشدم. انشاله به زودی میام و همه خاطره های این چند روزو براتون میگم... دلم برای نینیهای نازنین تنگ شده ولی وقت نمیکنم بیام به وبلاگها سر بزنم.. به زودی من و فروزانم میایم   ...
10 بهمن 1392

دخملی من روز 12 ام

دخملی ناز من امروز دوازده روزه شده........ فروزانم وقتی خوابه دلم میخواد بخورمش                           لپای دخترمو بخورم مننننننننننن               واییییی پاهاشو ببین               دخملی من همش زبونش روی لباش میچرخه                ای جونمممممممم ...
9 بهمن 1392

خبر خبر خبر!!!!!!!!!!

دختر کوچولوی من به دنیا اومد....................... ساعت 15 دقیقه بامداد روز چهارشنبه 25 دی 92 عروسک من دنیای منو روشن کرد.   اینم عکس دخملی من   فروزان خانم   روز اول....     امروز یعنی روز ششم......     دخملی سه شب بیمارستان بستری شد چون همون روز اول زردی گرفت..خداروشکر الان خوبه..انشاله که دوباره برنگرده..... بعدا سر یه فرصت مناسب میام و همه لحظه هامونو اینجا ثبت مبکنم...   خاله ها ممنون که به یادمون بودید و منتظرتون گذاشتیم. برای همتون دعا کردم و به یادتون بودم.       ...
30 دی 1392