دو ماه گذشت.......
دو ماه از زمانیکه گل دختری اومده میگذره....این ماه خیلی بهتر بود هم برای من و هم برای
فروزانم. من بهتر تونستم مادری کنم و فروزانم بزرگتر شده و کلی تغییر کرده دخترم.
روز 37 زندگی
عاشق اینه که باهاش حرف بزنی و برات بخنده. وقتی سیر میشه و سرحاله کلی میخنده.
همش دنبال چیزای رنگارنگه. دوست داره به جای خوابیدن، بالش رنگارنگشو نگاه کنه....
روز 36 ام زندگی
البته گاهی هم زل میزنه به سقف یا دیوار سفید، نمیدونم توی اون رنگ سفید چی میبینه
خیلی کنجکاوانه اطرافو نگاه میکنه. وقتی به جای جدید میره خوب همه چیزو زیر نظر میگیره.
صداهای بلند رو دنبال میکنه و ساکت میشه و گوش میده، ولی توی خواب خیلی با شنیدن
صداهای بلند میترسه.
میتونه یه کم سرشو نگه داره و وقتی بغلش میکنم به جای اینگه سرش رو روی شونم بذاره
همش تکون میده .
خیلی تلاش میکنه و روی بالش موقع خواب خیلی تکون میخوره.
مامانی رو خوب میشناسه. وقتی بیدار میشه همش اطرافو نگاه میکنه تامامانی رو ببینه.
وقتی هم نق نق میزنه و تا مامانی رو میبینه آروم میشه.
روز چهل و دو روزگی رفتیم واسه قد و وزن دخملی که خداروشکر خوب رشد کرده .
وزنش: 4 کیلو و 750 و قد: 57 سانت شده بود.
مامانی هم که حالش بهتر شده راحت تر میتونه شبها بیدار باشه و از فروزان که گاهی ساعتها
نمیخوابه مراقبت کنه.
دخترم دیگه بزرگ شده و همه لباسهای نوزادی شو باید جمع کنم و لباسهای جدیدشو براش باز
کنم... ای جونم قربون دخترمبا تموم شدن دوماهگی دخترم واکسن هم زد. تب میکرد و یه کم
بیقرار بود و همش توی خواب ناله میکرد ولی از اونیکه فکر میکردم ارومتر بود و خیلی اذیت نکرد.
وزنش شده بود 5 کیلو و 300 گرم.
اینم چند تا از عکسهای متنوع خانمی توی این ماه....
روز 60 زندگی
واسه اولین بار توی شبی که نمیخوابید بهش پستونک دادم که نمیگیره و همش بیرون
میندازه... تازه همش باید دستکش دستش باشه چون یه وقتهایی صورت قشنگشو میکنه
روز 41 زندگی
دخترم اینقده کوچولویه که الان توی کشو لباساش جا میشه
روز40 زندگی
روز 59 زندگی