فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

دختر کوچولوی من

سفر شهریوری ما..............دریا

این دومین سفر فروزان به دریاست. پارسال مفهوم دریا رو درک نمیکرد اما امسال خیلی بهش خوش گذشت. مسیر رفتمون از جاده کیاسر بود. هوا ابری، بارونی، جنگل............عالیییییییییی. فرار از گرمای اینجاااااااااااااااا......عالی  سفربه بابلسر..........   توقف برای نهار.... گلزار شهدای روستایی که اسمشو یادم رفته ... فروزان کلی بازی کرد.... جای خوب و باصفایی بود در کنار شهدا..........       فروزان عاشق سرسره!!! هر سراشیبی کوچیکی ببینه میره سرسره بازی مثل اینجا خوب بود بازی میکرد ولی سرد بود.......       اینجا هم خانم تمشک میل فرمودن. خو...
20 مهر 1394

اندر احوالات فروزان گلی 16

 فروزان و مسواک ( مساک ) مسواک انگشتی..... اولین مسواک فروزان بود و فروزان بیشتر میجوییدش!!!!!!!!!     دومین مسواک که اینجا با کمک فروزان خانم سر از توستر در آورد!!!!!!!!!   و حالا سومین مسواک خانم طلا   خودش مسواک رو توی دهانش حرکت میده و میذاره براش مسواک بزنم و فقط دندونای کرسی شو میشه خوب مسواک کرد. گاهی خمیر دندون هم میخواد و  اصرار میکنه براش بذارم که متاسفانه همه رو میخوره   ...
16 مهر 1394

یه سفر سبز اردیبهشتی

ماه اردیبهشت بهترین ماه ساله واسه من.... هوا عالی، زمین سبز و باطراوت، مخصوصا اینکه ماه تولدم هم هست برای من که با نم بارون شمال بزرگ شدم تحمل گرما و خشکی کویر یه کم سخته و رفتن به سرزمین سبزم بهترین سفر دنیاست. وقتی از شاهرود حرکت کردیم هوا اونقده گرم بود که کولر ماشین رو روشن کردیم ولی وقتی به کوهستان رسیدیم و هرچه به گرگان نزدیک تر میشدیم هوا عالی تر میشد. نسیم خنک جاشو به یه باد خنک داد و بعدش هم یه مه قشنگ... گرگان هم هوا عالی بود به طوریکه ما توی نم بارون با فروزان رفته بودیم بیرون و کلی زیر بارون دور زدیم. فروزانم علیرغم اینکه خسته بود کلی این طرف و اون طرف رفت. یه روز رو هم به رفتن به مرز اینچه برون و بازارچه محلی و ...
1 مرداد 1394

دختر یک و نیم ساله من!

این روزهای فروزان پر از بازیگوشی و پر از کلمه های جدید و البته شکل گرفتن رفتار و شخصیتش.   روزانه دامنه لغاتش بیشترو بیشتر میشه و کلمه هایی که قبلا نصفه میگفت رو کامل میکنه و کلمه هایی رو که میشنوه خوب میگه.   خیلی بازیگوشی میکنه و عاشق بازی و همچنان بیرون رفتنه. از ددر رفتن کلی ذوق میکنه.   داره یاد میگیره که خودش با خودش بازی کنه. با عروسکاش حرف بزنه و لحظاتی با من کاری نداشته باشه.   تا بچه های دیگه رو میبینه محو تماشای اونا میشه و بیشتر نگاهشون میکنه تا باهاشون بازی کنه.   هر مردی رو میبینه میگه ..عمو و  گاهی هم به خانمها میگه خایَ!! همه بچه ها نینین هستن و با دی...
31 تير 1394

بازم گردش........

آخر هفته و باغ باباجی و فروزان   از این حالت لبات و کلاه کجت خندم میگیره خوب!!!         میترسید روی علفها راه بره!!! وامیستاد تا ما بغلش کنیم و فقط جایی که علف کمتری داشت راه میرفت .. تا شا خه نازکی هم بهش میخورد میگفت " درد"....... بیرون رفتنمون هم داستانه!!!!!!!!!     اینجا میخواستم ازش عکس بگیرم گریه میکنه میگه گوشی رو بده عکس ببینم ...   ...
27 تير 1394

16 و 17 ماهگی دختر کوچولوی من

دختر کوچولوی من خیلی بزرگ شده!!! خیلی زودتر از اون چیزی که من فکرشو میکردم.   الان مفهوم خیلی از حرفها رو میفهمه و ازش کاری بخوای که بتونه انجام میده مثلا توی چیدن سفره.... لباس ریختن توی ماشین لباسشویی رو دوست داره و کمکم میکنه و لباسها رو از توی ماشین در میاره و بهم میده.... یه روز توی حیاط یه برگ افتاده بود دیدم رفت جارو رو برداشت و جارو میکنه .   حس استقلال داره و واسه به کرسی نشوندن حرفهاش تلاش میکنه!!   یه کم که نه ....نق نقو و لجباز شده و گاهی قهر هم میکنه البته کم!!   خیلی خوب وسایلی که برای دیگران باشه رو میشناسه. توی خیابون هم که ماشینی شبیه ماشین باباش باشه میگه " بابا...
12 تير 1394