فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

دختر کوچولوی من

تولد سه سالگی فروزان جونم

فروزان عزیزم؛ سه سال خندیدی و با خنده هایت دل کوچک خانه ما شاد شد.... سه ساله که رنگ و بوی خانه ما، رنگ شور به خود گرفته و ثانیه ها تند وتند روی ساعت آویخته به دیوار اتاق می دوند.... این روزها خونه همیشه تمیز و مرتب نیست و پر شده  از رنگ های قشنگ اسباب بازیهایت... رخت اویز خونمون پر از لباسهای کوچولوی رنگارنگ و خوشگله...... این روزها همش حرفهای شیرین و جدیدی توی خونمون زده میشه و هر روز ما منتظر تازه هایی از تو هستیم.... این روزها باید خیلی مراقب رفتارمون باشه چون یکی هست که مدام مارو زیر نظر داده و کارامون و حرفهامونو میفهمه..... این روها من با تو خیلی شادم.....   خدارو شکر که هستی......
22 اسفند 1395

پاییز هزار رنگ 95

 پاییز از راه رسید و فروزان ماه های 33 و 34 و 35 رو طی میکنه....... این روزها خیلی پر جنب و جوش و وروجک شده..یعنی هر روز که میگذره پر انرژی تر و البته شیرین تر میشه.. خیلی صحبت مبکنه و جمله بندیهاشم عالیه و البته هنوز حرفهای کلماتی رو جابه جا میگه که بسیار شیرین و دوست داشتنیه رفتن به مهد رو خیلی دوست داره و میاد و برامون از کارهایی که انجام میده تعریف میکنه...دوستهایی که بیشتر باهاشون بازی میکنه مهدیس و غزاله هستن که خیلی دوسشون داره..... خداروشکر امسال بدنش مقاوم تره و دو بار تا حالا نیاز به انتی بیوتیک پیدا کرده... همچنان از گودال و بلندی میترسه..همچنین از ماشینهای سنگین( به قول خودش بزرگ) و اگه توی پیاده رو هم باشیم خودش...
18 دی 1395

فروزان و مهد کودک

عکسهایی که از فروزان توی وبلاگ مهدشون وجود داشت......   فروزان در قسمت راست تصویر در کنار مربی مهربونشون خانم گلی(از سمت راست ردیف اول نفر چهارم)   فروزان خانم همون لباس صورتی که به جای اینکه حواسش به مربی شون باشه به دوربین نگاه میکنه اینجا هم لابه لای بچه ها گم شده!!!!!   ...
3 دی 1395

یلدای 95

  خبر این است که یلدا خانم آخرین دختر آذر بانو نوه دختری حضرت پاییز قشنگ دل سپرده به یکی از پسران ننه سرمای بزرگ! کرده پیراهنی از برف به تن، می رود خانه ی بخت. الهی بختش قشنگ یلدا مبارک. 🍉   یلدای امسال پرشور و گرم و پر از خوراکیهای رنگارنگ در کنار خانواده خیلی خوش گذشت انشاله همیشه همیشه دل همگی شاد وتنشون سالم باشه.....  این سومین یلدای دختر کوچولوی من بود           و آخر شب هم بارش برف دل همگی رو شادتر کرد. رفتن به خونه زیر بارش برف خیلی زیبا و رویایی بود.....   ...
3 دی 1395

تابستان 95

تابستان، هوای گرم، روزهای من و تو ........ امسال تابستون خیلی زود تموم شد..الان آخر تابستونه و با تموم شدنش من و فروزان و حتی بابایی دوره جدید سال تحصیلی و برو و بیا و مدرسه و مهد رو شروع میکنیم... فروزان خیلی مشتاقه بره مهد و من از این جهت خیالم راحتره که به محیط غریبه نیست و بیصبرانه منتظر که مدرسه شروع بشه و بره مهد....بارها توی حرفهاش گفته که دوست داره بره مهد و همش میگه مامان کلاساش شروع بشه ..منم میرم مهد کودک با بچه ها بازی کنم .... همچنان عاشق پارک و بازیه....اصلا یه عشق سیری ناپذیر... و من تا جایی که بتونم سعی میکنم خواستشو به جا بیارم و البته بابایی توی تابستون بارها و بارها فروزان رو برده پارک....خیلی وقتها به قول ...
30 شهريور 1395

فروزان و آب بازی

 فروزان و آب بازی توی استخر کوچولوش ....     ولی به علت کم آبی، دو سه بار بیشتر بازی نکرده و بعد بازی با کمک مامان تموم آب استخر رو صرف آب دادن به باغچه و یا شستن حیاط کردیم که البته کار خیلی سختی بود که با کمک سطل این کارو انجام بدیم .. ...
16 مرداد 1395