این شبها....
دخترم، فروزان، با اومدن بهار و عید واسه مامان یه عیدی خوب آوردی، بیخوابی شبانه !!!!!!
میدونی خانم بلا، حدود 3.5 ماه بود که شبها بیداربودیم و شما نمیخوابیدی. اگر هم مثلا 12 میخوابیدی یه ساعت
بعد بیدار میشدی و من پابه پات بیدار بودم و مشغول بازی و گاهی اروم نگه داشتنت.
دیدم نمیشه و باید یه کاری بکنم. حسابی برنامه هام ریخته بود به هم . حسابی روزا خسته ام و سردرد
امونم بریده بود...
خلاصه بردمت دکتر و گفت باید خوابشو تنظیم کنی وگرنه مشکل کم خوابی نداره چون تا ظهر خوابتو میکنی...
قبلا هم یه کارایی کرده بودم ولی جواب نداده بود.
خلاصه از 20 روز پیش تصمیم گرفتم به هر قیمتی شده از غروب به بعد نذارم بخوابی.. دو سه شب اول بهت دیفن
هیدرامین دادم که بخوابی و شما 3 ساعت میخوابیدی و بیدار میشدی.
شبهای بعد هم به بیدار خوابی میگذشت و البته سرشب به گریه و بیقراریهای شما....
خلاصه گریه هاتو به جون خریدم تا بتونم شبها بخوابم.
تا الان که چند شبه حدودای ساعت 1.5 الی 2 میخوابی...این یعنی پیشرفت.....هوراااااااا
البته هنوز خیلی مونده تا سروقت خوابیدن فروزان گلی.
دخملی مامان اینجا واسه اول بار دمر خوابیده. قبلا تا دمر میشد بیدار میشد ولی الان چند بار به صورت دمر خوابیده....