شبهای من با تو
چشمانم در تاریکی این لحظه ها میسوزد.
قلبم،
قلمم،
حتی چینی رویاهایم،
در این سکوت فراگیر میشکند.
من می مانم و تو
و این سکوت شکننده.
در این شبهای با تو بودن
من سرشار از توام،
و اما تو، سرشار از ستاره های شب.
تو با ستاره ها میخندی و من از لبخند تو.
تو با ترانه میخوابی و من با صدای نفس تو.
تو در پی عروسک هایت و من در پی دستان سرد تو.
تو در رویای فردا و من نگران رویای تو.
دخترک من؛
آسوده بخواب که سیاهی شبها را تنگ در مشت گرفته ام.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی