فروزان کوچولوی منفروزان کوچولوی من، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره

دختر کوچولوی من

لحظه های کودکی تو....

1393/10/21 1:10
نویسنده : مامان نرگس
1,165 بازدید
اشتراک گذاری

فروزان جونم، هر روز منتظر یک لحظه خاصم. من عاشق کودکانه های توام...

عاشق وقتی که به تنهایی من سرک میکشی.

عاشق ابرو بالا انداختنت موقع شیرخوردن ام..... عاشق نگاه توام.

میخوام برات از لحظه هات بگم. از لحظات پاک و بی آلایش بچگی. از کودکانه های تو.....

میخوام از تجربه هات بگم و اینکه عاشقه لحظه هایی ام که برق شادی از دیدن چه چیز جدید توی چشات میدرخشه.

 

حالا بخون ............

 

از لحظه صبح برات میگم که سرحال بیدار میشی و  با " پوف پوف" گفتنت میخوای که روی شکم من موسیقی راه بندازیخجالت...

دنبال اسباب بازیها و هر چیزی میگردی و انگار تازه اولین باره که اونا رو میبینی. تازگیها وسایلو که درون جعبه یا ظرفی هستن رو  بیرون که میندازی دوباره جمع میکنی سر جاشون و باز اونا رو میریزی بیرون. من بارها و بارها ظرافت کارهاتو با اون دستای کوچولوت دنبال میکنم.

وقتی وامیستی شروع میکنی به تشویق خودت و دس دسی و کلی نانای و تازشم بشکن هم میزنی. اون شست کوچولوی دو سانتی تو روی انگشت اشاره میکشی..... قربونت برم منبوس.

من عاشق دیدن بازی توام... لی لی حوضک تو، اتل متل، کلاغ پر که هر کدومو خیلی کم انجام میدی یعنی هر وقت دوست داشته باشی.

خیلی کم حرف میزنی اما توی دنیای خیالیت با همبازیهات خیلی صحبت میکنی. اینقده خوشم میاد وقتی آروم یه جا میشینی و بازی میکنی و حرف میزنی چشمک.

هر در بسته ای که بتونی باز میکنی و به هر در بازی سرک میکشی.. قربون دنیای کوچیکت برم که بیشتر از دنیای ما آدم بزرگا می ارزه و وسعتش یه دنیاست.

هر روز با شنیدن صدای در حیاط که بابا میاد برق شادی رو توی چشات میبینم و به من نگاه میکنی و میگی" با..." یا "با...با " (بابا). عاشق بابایی هستی.

شیر خوردن و خوابیدنت هم که به انواع و اقسام مختلف صورت میگیره منو به خنده میندازه......

عاشق آهنگهای تبلیغات تلویزیونی و دست و هورا براههخندونک. خیلی کتاب خوندن و شعرخوندن رو دوست داری...

وقتی از چیزی میترسی یا از وقوع چیزی نگرانی میگی"بو..بو".

به بخاری، چای، حتی قابلمه هم که میرسی میگی " دا " (داغ).

به دایی هم میگی" دا ".

و کاربرد حرف " دَ " برات زیاده... وقت بیرون رفتن، موقع دالی کردن و.... دیگه الان چیزی یادم نیست.

 " بَ " که موقع آب خواستن که گاهی " آبَ " هم میشه. موقعی که بگیم ببعی میگه ... میگی " بَ " یا "بَ بَ ". وقتی بهت میگم چیزی رو دست نزن بده، خودت اشاره میکنی بهشون و میگی"بَ" (بد).

جدیدا هم یه چیزایی میگی که توش "ش، چ" رو خیلی میشنوم.

" مَ مَ‌" هم که بلههههههههه وقتی مامانو بخوای واسه شیر خوردن میگی. وقتی چیزی رو بخوای بهت بدیم هم میگی"مَ .." (بده من).

دستت موقع بای بای به جای چپ و راست بالا و پایین میره و میگی " با..".

نقش منکرات هم توی خونه داری. تا من و بابا کنار هم قرار بگیریم هر جا مشغول باشی با سرعت جت خودتو میرسونی و میندازی وسط متفکر.

وقتی میگم نماز بخونیم یا الله اکبر میری سمت دراور و به جانمازاشاره میکنی. خیلی وقتها هم که میرم سجده میای و شروع میکنی به زدن سر من!!!

در هر ظرفی رو روش میذاری. اینقده این کارتو دوست دارم که سر بطری یا در قابلمه یا هر قوطی رو روش میذاری و سعی داری ببندیش.

همیشه کنجکاویهات جدی و گاهی با یه اخم شیرینه....

من عاشق اون دو تا دندون موش موشی تو ام که موقع خنده هات میبینم...موش موشی منبغل.

امشب دو تا گوشی رو برداشتی و گذاشتی کنار گوشاتو حرف میزنی. ولی وقتی از پشت تلفن کسی باهات حرف میزنه چیزی نمیگی و فقط گوش میدی.

وقتی میبینم داری تموم تلاشتو میکنی که موهاتو شونه کنی یا وقتی با قدرت تموم یه چیزی که سنگینه رو بلند کنی یا وقتیکه هر صدایی تو رو به سمت خودش میکشونه، وقتی که از شیر سیر میشی اینقده از این پهلو به اون پهلو میشی و تموم تلاشتو میکنی که بخوابی، میفهمم خیلی زودتر از اون چیزی که فکر میکردم داری تند و تند بزرگ میشی.

دنیای کوچیکتو با یه انگشت اشاره شناختی. همیشه هر چیزی که دست میزنی با همون یه انگشته و من از دیدن تجربه های تازه تو سیر نمیشم. با همون انگشت کوچولو اگه غذا رو لبات بریزه فرو میکنی توی دهانت. من دیوونه این حرکت دستاتم.

وقتی خوابی هراز گاهی چشاتو باز میکنی و وقتی میبینی هستم آروم میخوابی، وقتی میفتی و چشات منو صدا میزنه میفهمم هنوزم مامان برات یه چیز دیگه است.... چیزی فراتر از یه نیاز. چیزی که آغوش هیچ کس دیگه ای نمیتونه جای گرمای آرامش بخششو بگیره.

خوشحالم که هستم و هر روز دنیای کودکی تو رو، با تو، قدم میزنمآرام. دوست دارم عروسکم.......

پسندها (4)

نظرات (5)

آیداکوچولو
22 دی 93 15:15
این پست واین جمله ها خیلی خصوصی وفروزان خاله نرگسی هستن فقط می تونیم بگیم خداواسه هم حفظتون کنه
مامان مهدیس
22 دی 93 16:12
آخی نازی چقدر بچه ها کارهاشون شبیه هم هستش یاد مهدیس خودم افتادم واقعا انرژی میدن به آدم ایشاا... به سلامت بزرگ بشه و لبش همیشه خندون باشه
setareh
22 دی 93 18:32
سلاااااااااااااامممممممم نرگس جونم .. خوبی ؟ فروزان جونم خوبه ؟؟ انشاالله که هر دو خوب و شاد و سلامتید قالب جدید مبارکههههههههههه خیلی خوشگله و ماشاالله به این دخمل ناز و خوشگل با این همه شیرین زبونیها و کارای بامزه اش الهی خوشبخت و شادو سلامت باشه همیشه و همیشه .. چقدر کارای بامزه انجام میده مخصوصا با شکم مامانیش تو اول صبح ای وروجک دوست داشتنی خدا حفظت کنه عزیزم ... لطفا حتما حتما اسپند دودش کن نرگس جونم
مامان مینای آرتین
27 دی 93 23:42
ای جان دلم بخورمت خانم خانما... نرگس جان وقتی نوشته هایقشنگت میخونم احساس میکنم فروزان کنار منه... خیلی رفتار و حرکاتش شبیه آرتین... این دوتا وروجک خیلی بهم شباهت دارن... دختر خوشگلم ببوس... لطفا اگر مایل بودی رمز به ما هم بده
مامان نرگس
پاسخ
ممنونم مینا جون.....واقعا جالبه که طبیعت و غرایض بچه ها شبیه همه.....شگفتی خلقت ما انسانهاست ..مگه نه