نوروز 95
امسال سومین نوروزی بود که دختر گلم کنارمون بود و مثل دو سال قبل لحظه تحویل سال خواب بود. دلم نیومد بیدارش کنم. فروزان لحظه تحویل سال( انگار داره توی خواب دعا میخونه)
روز اول عید رفتیم خونه باباجیشون.حسابی دوروبرش شلوغ بود و کلی خوش گذروند......
عاشق ماهی های قرمزی بود که باباش براش خریده بود تا بندازن توی حوض....
سفره هفت سین رو کاملا درک میکرد و با هم اونو چیدیم.....
البته سیب سفره همون روز اول گاز زده شد. سماقها و سکه ها پاشیده شد. سمنوها انگشت انگشت شد(لازم به ذکره بگم که خانم خانما اصلا تا قبل این به سمنو لب نمیزد وحالا سمنو سفره میخورد و میگفت خوشمزه است)و اون حاجی فیروز زیبا رو فروزان از مهد اورده بود و همش میگفت خاطره است!!!!
امسال وقتی متوجه میشد می خوایم بریم بیرون تندی لباساشو میاورد که براش بپوشم و کلی ذوق میکرد...گیره میزدم به موهاش تا میرسیدیم به مقصد بعد سلام اونارو از روی موهاش برمی داشت....فکر می کرد فقط برای توی مسیر باید به موهاش باشه.....
سفر ما به گرگان بود و اینبار به خاطر دو تا عروسی که داشتیم طولانیتر از سالهای پیش شد..
درمسیر رفتن به گرگان- جاده کوهستانی توسکستان
هوا خیلی سرد بود........
وقتی فروزان ژست میگیره
وعکس هنری که مامان از فروزان و بابا گرفته
چند تا عروسی داشتیم که فروزان از مراسم های قبل خیلی بهتر بود ولی خوب.....
وقتی فروزان ژست میگیره
اینم فروزان جلو در خونه همسایه و البته با اخمی شیرین
و اینبار خیلی حالش بهتر بود